( آسایش زندگی ) ساده به رنگ آسمان
آسایش زندگی
زهرا رضاییان
ستایش، مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.
«ای کسانی که ایمان آورده اید! از نعمت های پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید و شکر خدا را به جا آورید. اگر او را پرستش می کنید». (بقره: 172)
گاهی با خودم می اندیشم چرا ما اینقدر از کتاب آسمانیمان غافلیم؟ چرا حداقل یک بار آن را با دقت نمی خوانیم و تصمیم نمی گیریم به تک تک دستور های آن در زندگیمان عمل کنیم تا بهشتی زمینی بسازیم؟
آسایش زندگی
زهرا رضاییان
ستایش، مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.
«ای کسانی که ایمان آورده اید! از نعمت های پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید و شکر خدا را به جا آورید. اگر او را پرستش می کنید». (بقره: 172)
گاهی با خودم می اندیشم چرا ما اینقدر از کتاب آسمانیمان غافلیم؟ چرا حداقل یک بار آن را با دقت نمی خوانیم و تصمیم نمی گیریم به تک تک دستور های آن در زندگیمان عمل کنیم تا بهشتی زمینی بسازیم؟
قرآن را باز می کنم ، آیه 172 از سوره بقره، در پیش چشمانم می درخشد و از خودم می پرسم تو به این آیه چه قدر عمل کرده ای؟ به راستی همه ما به این آیه شریفه چه قدر عمل کردیم؟ «از نعمت های پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید و شکر خدا را به جا آورید.» به خودم فکر می کنم و به اعمالم. تمام تلاش و فکرم در طول روز این است که بیشتر و بهتر به دست بیاورم و چه قدر هم خودم را در این راه خسته می کنم. دوباره آیه را می خوانم. خداوند در این سخن، فرموده است که به دنبال آنچه برایتان مقرر کرده ایم، باشید، نه اینکه در پی چیزی بدوید که روزی شما نیست!
بیشک هر کس روزی معینی دارد که با حرکت و تلاش می تواند به آن برسد و این همان حقیقتی است که حافظ به آن رسیده بود که گفت:
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
به همین دلیل است که وقتی در کوچه و خیابان و بازار فردی را می بینیم که گدایی می کند یا حتی وقتی نام گدا را می شنوی، حیرت می کنی! گدا گدایی می کند؛ چون به روزییی که برایش مقدر شده، راضی نیست! به خاطر طمع، گدایی می کند.
پیامبر خدا هم فرمود: «قناعت، گنجی است پایانناپذیر»!
آسایش و سربلندی در قناعت است. اگر زندگی آرام و زیبا و بی دغدغه می خواهیم، باید قناعت کنیم. در غیر این صورت، دل آدمی از خواسته های پیاپی سیر نمی شود؛ چراکه ذات انسان حریص است، اما می شود دیو حرص و طمع را از پای درآورد و روح را بهگونه ای پرورش داد که «نان جو» و «مرغ بریان» برایش یکی باشد. می شود نفس را چنان تربیت کرد که به جای اینکه حرص مال داشته باشد و همه عمر آدمی را صرف گردآوری مال کند، همه فرصت ها را صرف نزدیک تر شدن به خدا بکند؛ با خشنود ساختن خلق الله... . می شود با قناعت، به جنگ حرص و طمع رفت و به قول سعدی:
گفت چشم تنگ دنیادوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
روزی حضرت موسی(ع) از خداوند پرسید: بی نیازترین بندگان تو چه کسانی هستند؟ فرمود: قانع ترین آنها به آنچه به ایشان بخشیدم. باید این حکایت را باور و به آن عمل کنیم تا زندگیای سرشار از آرامش و زیبایی داشته باشیم.
به قول مولوی:
حرص، خزان است و قناعت، بهار
نیست جهان را ز خزان خرمی
و به راستی که شکوفایی هر انسانی، از قناعت کردن اوست!
پس فراموش نکنیم که بهترین گنج در زندگی، قناعت است و از خوشبختی و سعادت بنده است که شبی را راحت به صبح رساند، بی آنکه برای فرداهای نیامده حرص بورزد. به گفته حکیم سعدی:
قناعت کن ای نفس بر اندکی
که سلطان و درویش بینی یکی
چرا پیش خسرو به خواهش روی
چو یک سو نهادی طمع، خسروی
وگر خودپرستی شکم طبله کن
در خانه این و آن قبله کن!
و به حقیقت، شکر نعمت همان قانع بودن به نعمت است.
ساده به رنگ آسمان (2)
سخن بزرگان در پرهیز از تجملگرایی
امام خمینی (ره):
«طبع کاخنشینی با تربیت صحیح منافات دارد، با اختراع و تصنیف و تألیف و زحمت منافات دارد. اگر سرتاسر دنیا هم بخواهید گردش کنید و پیدا کنید، اگر موفق شوید، یکی دو تا و چند تاست. تمام مصنفین از این کوخنشینان بودند تقریباً و تمام مخترعین از همین کوخنشینان بودند. ما باید بکوشیم که اخلاق کاخنشینی را از این ملت بزداییم. اگر بخواهیم ملت شما جاودان بماند و اسلام را آنطوری که خدای تبارک و تعالی می خواهد در جامعه ما تحقق پیدا کند، مردم را از آن خوی کاخنشینی به پایین بکشید».[1]
مقام معظم رهبری:
«شما بدانید که گرایش اشرافیگری آن چیزی نیست که بشود با قانون و دادگاه و یا بازجویی یا امثال اینها علاجش کرد. خیلی سخت تر از این حرفهاست... آن کسانی که به اشرافیگری گرایش دارند و دلشان برای زندگی اشرافی لک می زند؛ یعنی خوردن و پوشیدن و زندگی کردن و مشی کردن به سبک اشراف و دورتر از زندگی متوسط مردم، یکی از کارهایی که می کنند این است که این دید و ذهنیت را در مردم به وجود بیاورند که این چیز خوبی است و ارزش است».[2]
ساده به رنگ آسمان (3)
اشعاری در ستایش ساده زیستی و قناعت
ای قناعت توانگرم گردان
که ورای تو هیچ نعمت نیست
(سعدی)
* * *
بنده پیر خراباتم که درویشان او
گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی و دل ها را توانگر می کنند
(حافظ)
* * *
مرد کنج قناعتجوی، در کنج عافیت بنشین
که یک دم سنگدل بودن به بحر و بر نمی ارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان به صد من زر نمی ارزد
(حافظ)
* * *
چنان دان که بیدار آن کس بود
که از گیتی اش اندکی بس بود
توانگر شد آن کس که خرسند شد
ز شهد قناعت شکر قند شد
(فردوسی)
* * *
«تکلف» گر نباشد خوش توان زیست
«تعلق» گر نباشد خوش توان مرد
باش راضی گر تویی دل زنده ای
کو رساند روزی هر بنده ای
(مولوی)
* * *
قِسم تو اگر بیش بود کم شدنی نیست
ور کم بود افزون تر از آن هم شدنی نیست
با دست قضا پنجه مزن چون که بدین دست
بازو چه کنی رنجه؟ کمان خمشدنی نیست
(سعدی)
ساده به رنگ آسمان (4)
سادهزیستی و قناعت (زیرنویس)
فاطمه عربشیبانی
تمامی خیر و سعادت را در این دیدم که انسان به آنچه در دست مردم است، چشم طمع نداشته باشد.[3]
باب شکر و سپاس به روی بنده گشوده نمی شود، مگر اینکه خدا در پی آن باب افزایش نعمت و لطف خود را به سوی او می گشاید.[4]
اگر بخواهی برای تمام شادمانی هایی که آفریدگار به تو داده است شکر کنی، دیگر وقتی برای گلهگزاری نخواهی داشت.[5]
هیچ گنجی بی نیازکننده تر از قناعت نیست.[6]
هر کس به اندازه کفایت از دنیا بردارد، به آسایش دست یابد و آسودهخاطر شود، در حالی که دنیاپرستی کلید دشواری و مرکب رنج و گرفتاری است.[7]
تارهای تردید
کلاه شاپو و تغییر لباس برای مردان
زهرا حاجیپور
«دیگر ایران یک دوست آسیایی نیست! بلکه مهره شطرنجی است در سیاست جهانی...».[8]
«ایرانیان که مردمی نیکسیرتند و در سرزمینی زندگی می کنند که از روزگاران قدیم فرمانروایان بومی داشته و زبان و دین و عادات و شخصیت مخصوص به خود داشتهاند، هیچ دلیلی ندارد که استقلال خویش را از دست بدهند و به فرمان دولتی بیگانه گردن نهند.»[9] «افراد آسیایی حکومت بد آسیایی را به فرمانروایی اروپایی ترجیح می دهند. ایرانیان مردمی شکاکند. اصلاح ایران هم در ظرف ده سال میسر نخواهد شد، ولی اگر پزشک صبر داشته باشد، بیمار قابل علاج است».[10]
این بخش کوچکی از سخنان لرد کورزن، سیاستمدار مکار انگلیسی است که در آن زمان نائبالسلطنه هندوستان بود. چرچیل که در آن زمان وزیر مستعمرات بود، پیشنهاد کرد دولت انگلستان در امور ملت های شرق، به ویژه ایران دخالت مستقیم نکند، بلکه به وسیله کارگزاران بومی و یا با نقاب وطنپرستی و حکومت ملی، هدفهای خود را عملی سازد و این سیاست را که به سیاست نفوذ نامرئی معروف شده، اجرا کند.
در ایران نماد این سیاست نامرئی، رضا شاه بود. وی به طور جدی در صدد اجرای نقشه اسلامزدایی و جایگزینی ارزش های لیبرالیستی در جامعه بود. از اینرو، ابتدا به کمک جریان روشنفکری همت و توان خود را برای تغییر دادن لباس ملی به کار گرفت. رضاخان بر اساس آموزشی که انگلیسی ها به او داده بودند، سعی داشت لباس عموم مردم، به ویژه لباس روحانیان را تغییر و آنها را به این دگرگونی عادت دهد، تا از این راه، در نوع روابط مردم با روحانیان و برخورد روحانیان با دین و سیاست، دگرگونی اساسی ایجاد کند و در نهایت، تشکیلات منسجم روحانیان را به نابودی بکشاند.[11]
بلوشر در سفرنامه خود می نویسد:
اینکه با اجرای این طرح آیا فقط پوشش سر و تن تغییر کرده و یا در داخل جمجمه نیز به همان ترتیب دگرگونی هایی حادث شده بود، امری است که ذهن مرا بسیار به خود مشغول کرده است.[12]
سیاست نوگرایی را که اساس سیاست فرهنگی رضاشاه بود، در دو مرحله می توان بازشناخت:
1. وضع قوانین غیر شرعی؛
2. متحدالشکل کردن لباس و رواج پوشاک اروپایی به ویژه کلاه پهلوی و سپس کلاه شاپو. رضاخان و اربابانش قصد داشتند با متحدالشکل کردن لباس، شاخصه های مذهبی را در زندگی اجتماعی کم رنگ سازند تا از بین برود؛ چراکه لباس و پوشش هر قوم، نشاندهنده اعتقاد مذهبی آنهاست و از همین رو مسلمانان از همانندی با کفار منع شدهاند، در حالی که با اجرای این طرح، نگرش مذهبی و دینی به کفار رنگ می باخت.
از سوی دیگر این طرح مقدمه ای بود برای عادیسازی کشف حجاب؛ زیرا با تغییر شکل ظاهری مردان، غرور و غیرت آنان لطمه می دید و راه برای تغییر پوشش زنان هموار می شد.
به عقیده طراحان کشف حجاب، مخالفت مرد با بی حجابی همسرش در محل های عمومی، مانع اصلی پیشرفت کشف حجاب بود.[13] مردان ایرانی به نوع پوشش زنان خود بسیار اهمیت می دادند و حساسیت بر آن را نشانه شرافت و غیرت خود می دانستند. بنابراین، حاضر نمی شدند یکباره به کشف حجاب تن در دهند. فرجام فشار و زورگویی بدون زمینهسازی نیز همان بود که در افغانستان اماناللهخان گرفتارش شد و شورش مردم او را به فرار واداشت. بنابر این، ابتدا برنامه هایی برای تغییر ذهنیت سرپرست خانواده تدوین و از کارکنان دولت آغاز شد. این برنامه و نقشه خائنانه، با تصویت قانون اتحاد شکل البسه و تبدیل کلاه، در 4 ماده و 8 تبصره در تاریخ 6/10/1307 در هفتمین دوره مجلس شورای ملی آن زمان رسمیت یافت که بر اساس آن، پوشیدن کت و شلوار و زدن کراوات و گذاشتن کلاه فرنگی برای مردان الزامی شد.[14]
پی نوشت:
[1]. امام خمینی(ره)، صحیفه نور، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ج 17، ص 217.
[2]. روزنامه جمهوری اسلامی، 7/9/1378، ص 15.
[3] . موضوعات، ص 71.
[4] . محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 94.
[5] . موضوعات، ص 376.
[6] . نهجالبلاغه، ح 371.
[7] . همان.
[8]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، ص 45.
[9]. همان، ص 40.
[10]. همان، ص 41.
[11]. نک: همان، ص 30.
[12]. نک: همان.
[13]. نک: رسول جعفریان، داستان حجاب، ص 519.
[14]. نک: همان.
[ بازدید : 635 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]