شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

سبک زندگی اسلامی

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

الگوی زن مسلمان


پیام های زندگی یک عروس بهشتی

در پی خواستگاری امیرالمؤمنین علی(ع) و موافقت فاطمه(س)، قرار بود نور وجود فاطمه(س) از خانه پدر به خانه همسر بتابد، همسری که در نورانیت همتای او بود. در این مراسم ویژه، پیام هایی نهفته است که هر یک چون ستاره ای بر سینه تاریخ می درخشند و جایگاه بلند فاطمه را نشان می دهند . این پیام ها معیاری برای اعمال و رفتار مسلمانان به شمار می روند.

شکلک های محدثه

پیام های زندگی یک عروس بهشتی

در پی خواستگاری امیرالمؤمنین علی(ع) و موافقت فاطمه(س)، قرار بود نور وجود فاطمه(س) از خانه پدر به خانه همسر بتابد، همسری که در نورانیت همتای او بود. در این مراسم ویژه، پیام هایی نهفته است که هر یک چون ستاره ای بر سینه تاریخ می درخشند و جایگاه بلند فاطمه را نشان می دهند . این پیام ها معیاری برای اعمال و رفتار مسلمانان به شمار می روند.

فاطمه ساده و بی هیاهو از خانه پدر به خانه همسر می آید. خانه ای ساده و محقر که صفا و خلوص اهالی آن فرشتگان عرش را از خود بی خود کرده است. در این مراسم، همه چیز هست بی آنکه کسی به زحمت و گناه افتد؛ از خواستگاری گرفته تا جهیزیه و لباس عروس و ولیمه ای برای میهمانان، از فقیر و غنی شادند در این مراسم؛ اما از اسراف و گناه، خواسته های بی حد و مرز عروس از داماد، زحمت و سختی و چشم و هم چشمی خبری نیست.

عروس جهیزیه اش را از کشورهای مطرح زمان خود ( ایران ـ روم) تهیه نکرده است، بلکه با ساده ترین وسایل که ساخت زحمت کشان دیار خودش است، به خانه داماد می رود. وسایلی به غایت ساده و تحقیقاً تنها حداقل های اجتناب ناپذیر برای شروع زندگی محبوب ترین زنان، بلکه محبوب ترین انسان ها نزد پروردگار!

عروس با لباسی نو، پاکیزه، زیبا[1]، ساده و ارزان به خانه همسر می رود. و نه با لباسی گران قیمت و فاخر.[2]

از ولیمه این مراسم فقط ثروتمندان نمی خورند، بلکه برای مستمندان نیز در آن سهمی هست.[3]

همه صدای نیازمندی را می شنوند و فقط عروس است که لباس عروسی خود را به او می بخشد؛[4] زیرا لباس کهنه و نو برایش یکسان است. عروس، دختر والامقام ترین مرد زمان است و داماد، با ایمان ترین، شجاع ترین و نخستین مرد مسلمان و اینها؛ نشان دهنده مقام بالای فاطمه است، ولی فاطمه تمام اینها را برای خود مسئولیت آور می داند، و نه مایه فخرفروشی.

فاطمه(س) در عمل راه را به مسلمانان تمام دوره ها نشان داده است و ترازویی است برای سنجش اعمال امت اسلام. او پیام هایی سعادت بخش بر امت پدر داده است که کافی است با گوش جان شنیده شود:

هرگز نسبت به اطرافت بی توجه نباش. آنجا که دیگران به خاطر منافع خود، نمی بینند و نمی شنوند، تو به خاطر خدا ببین و بشنو.

زندگی ات را بدون اسراف و گناه آغاز کن، آن گونه که دیگران در رفتار و روش تو رازهای موفقیت و سعادت را بجویند و مردان و زنان آینده ساز را تربیت کن.

این پیام ها؛ یعنی نگاهی نو به همه چیز، نگاهی متفاوت و الگوساز.

وقتی همه در پی اشرافیت و تجمل و رفاه اند و آن را مایه تفاوت خود با دیگران قرار می دهند، موقعیت و شأن اجتماعی برای تو مسئولیت آور باشد.

فاطمه از مردم است، با درد آنها آشناست، مثل آنان زندگی می کند و همچون محروم ترین آنها به خانه همسر می رود. پس تو نیز چنین باش.

و این گونه، فاطمه که تا آن زمان مایه آرامش پدر بود، ساده و آرام، ولی پایدار و باوفا به خانه همسر می رود و دومین مقام والایش؛ یعنی همسر ولایت بودن را از آن خود می کند.

پیام های فاطمه(س) در خانه همسر

این بانوی نمونه، با اندوخته ای از ستایش و معرفت خداوند، اعتقاد محکم، صبر در برابر سختی ها آن هم در بالاترین مرحله، کوله باری از مهربانی، وفا، صمیمیت و عشق، با شناخت کامل از جایگاه همسر و بالاترین میزان احساس مسئولیت و از همه مهم تر، نوری که تاریخ را تا پایان جهان روشن می کند، به خانه علی آمد.

رفتار ها و گفتارهای فاطمه در این خانه، پرمعناتر و اثرگذارتر شده است و در این خانه محقر ولی نورانی، هر روز در نقشی سرنوشت سازتر ظاهر می شود.

فاطمه در این خانه آن قدر نظافت می کند تا لباسش از گرد و غبار آکنده می شود.[5]

آن قدر دستاس می چرخاند تا دستانش پینه می بندد.[6] بسیار روزها که خود و فرزندانش غذایی برای خوردن ندارند یا خوراکشان در حد قرصی نان است.[7] زیراندازشان تنها پوست بز است.[8]

و پیامبر در برابر همه این قناعت ها و دشواری ها، فقط حمد و ستایش بیشتر خداوند را به او سفارش می کند.[9]

در ورای این رفتارهای زهرا(س) و توصیه های پیامبر رحمت، چه پیامی نهفته است؟!

بی شک در همه اینها اضافه بر آموزش ساده زیستی، قناعت، همسرداری، و به ویژه اهمیت و شرافت نقش ارجمند «مادری» پیام های دیگری نیز نهفته است.

و آن پیام ، این است که زهرا، هم در برابر گذشتگان مسئول است و هم در برابر آیندگان.

در جامعه ای که مهم ترین ارزش در آن اشرافیت و برده داری است و بار زندگی ثروتمندان و رهبران، کمر زیردستان و ضعیفان را شکسته و هویت انسانی آنها زیر پا نهاده شده، در جامعه ای که زنان و دخترانِ قدرتمندان خود را تافته جدا بافته از مردم عادی جامعه می دانند؛ در شرایطی که مسلمانان از نظر اقتصادی در وضعیت دشوار به سر می برند، فاطمه چه باید بکند؟

آیا زندگی آرام و بی دغدغه را برگزیند و چشمانش را به روی همه اینها ببندد؟

فاطمه اما، همیشه دردآشناست. با مردم زندگی کرده و غم آنان را به جان ریخته است.

او در جایگاهی است که خود و همسرش در همان خانه محقر، قرار است آینده را بسازند و باید به همه بیاموزند که:

مهم نیست که هستی، مهم این است که تفاوتی با دیگران نداری.

تن پروری روا نیست، حتی به این اندازه که ساده ترین کارها را بر دوش دیگران اندازی؛ در شرایطی که دیگران گرسنه اند، تو حق سیر خوابیدن نداری؛ باید قانون تفاوت میان ضعیف و قوی و دارا و ندار را بشکنی و در عمل بیاموزی که همه در انسانیت برابرند و ملاک برتری تقواست[10] و همان تقوا به تو اجازه دست اندازی به حقوق دیگران و برتری طلبی را نمی دهد.

نور فاطمه لحظه به لحظه با انسان همراه است و چنان راه را برای او روشن می کند تا او را به کمال واقعی اش برساند.

زمان گذشته و اوضاع مالی مسلمانان اندکی بهبود یافته است. اکنون فاطمه می تواند کمک کاری به خانه بیاورد.[11] البته نه برای رهایی از زحمت خانه داری، بلکه برای رسیدگی بهتر به تربیت فرزندان و عبادت خدا.

زهرا در این جایگاه نیز ثابت می کند که به شایستگی به عنوان الگو و سرور زنان جهان برگزیده شده است.[12] او کارهای خانه را با خدمت گزار خود، [فضه] تقسیم می کند[13] و با این سخن که «یک روز من به کارهای خانه رسیدگی می کنم یک روز تو» صمیمیت و دوستی را به بالاترین حد می رساند.

الگوی زن مسلمان(2)

نکته هایی از زندگی بانوی دو جهان

فاطمه(س) نمونه ای بی مانند از انسان کامل و فرشته الهی بر روی زمین بود.

او از نظر خانوادگی بهترین نسب را دارد. پدر بزرگوارش، محمد (ص) آخرین پیامبر الهی و اسوه تمام جهانیان و مادرش، بانوی بزرگواری چون خدیجه است که فضیلت و تقوا در وجودش موج می زند.

پیش از تولد فاطمه، جبرئیل به پیامبر چنین بشارت داد: «ای رسول خدا! ( این فرزند) دختری والامقام است و نسل و سلاله تو از او ادامه خواهد یافت. او مادر امامان و پیشوایان دینی است که بعد از قطع شدن وحی جانشین تو خواهند شد.» تولد زهرا(س) و احترام بی مانند پدر و مادرش به او، پندارهای غلط و جاهلانه ای را که دختر را ننگی برای خود می دانستند، باطل کرد.

برخی از نام های آن حضرت عبارتند از: صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه و زهرا.

فاطمه؛ به معنای جدا شده از پلیدی هاست.

دوران کودکی فاطمه(س) همه زمان با اوج بحران ها و سختی ها بود. سه سال از حساس ترین دوران وی در «شعب ابی طالب» سپری شد و پس از پایان محاصره در شعب ابی طالب مرگ مادر، روح لطیفش را آزرده ساخت.

پس از مرگ مادر، زهرا در خانه همدم پدر و تسکین دهنده دردهای او بود.

پیامبر خدا، فاطمه را به اندازه ای دوست داشت که گاهی با جمله «فداهاابوها؛ پدرش فدای او باد»، علاقه عمیق خودش را به او اظهار می کرد و می فرمود: «فاطمه پاره تن من است».

زهرا(س) برای علی آفریده شده بود و همتایی جز علی(ع) نداشت. از این رو، وقتی علی(ع) از فاطمه خواستگاری کرد، رسول خدا(ص) فرمود: «عقد شما در آسمان بسته شده است».

زهرا(س) فضل و دانش را از سرچشمه وحی فراگرفت. در عبادت و عرفان سرآمد همه عابدان و عارفان بود. نیمه شب ها با اشتیاق به عبادت معبود خود، از جا برمی خاست و نمازهای شب او بسیار طولانی بود.

در سوره کوثر، سوره هل اتی لانسان و آیه تطهیر و آیه مباهله،[14]به گوشه هایی از شخصیت حضرت اشاره شده است.

الگوی زن مسلمان(3­)

زینب کبری(س)

محبوبه ابراهیمی

در پنجم جمادی الاول، سال پنجم هجرت، سومین گل بوستان علی و فاطمه، مدینه را به نور وجود خود روشن کرد.

صدیقه کبرا باردار به گوهری تابناک بود. رسول خدا(ص) برای سفر رفته بود که کودک به دنیا آمد. فاطمه از علی خواست در غیاب پدر، خود نام دختر را برگزیند، ولی پاسخ شنید: هرگز بر پدرت پیشی نمی گیرم. سه روز گذشت. رسول خدا بنابر عادت همیشگی خود، در ابتدای ورود به مدینه به خانه دخترش رفت. امیر مؤمنان، علی(ع) خدمت رسول خدا(ص) رسید و خواست که حضرت نامی برای نوگل سه روزه اش برگزیند. حضرت فرمود: گرچه فرزندان علی و فاطمه، فرزندان منند، ولی امر ایشان با پروردگار است و من در انتظار وحی هستم. جبرئیل نازل شد:«یا رسول الله! حق تو را سلام می رساند و می فرماید نام مولود را زینب بگذار که ما آن را در لوح محفوظ نوشته ایم».

پیامبر خدا، قنداقه را به سینه چسباند و بوسید و فرمود:«وصیت می کنم حاضران و غایبان امت را که حرمت این دختر را پاس دارند».[15]

تا وقتی حسین گهواره را تکان می داد، لبان کوچک زینب به خنده می شکفت و چون از کنار گهواره می رفت، کودک بی قرار می گریست.[16] بزرگ تر هم که شده بود، می خواست همیشه کنار برادرش باشد، لحظه ای تاب جدایی نداشت. مادر از این محبت حیران بود. از این رو، موضوع را با پیامبر اکرم(ص) در میان نهاد و پرسید: «پدر جان! زینب لحظه ای بدون حسین قرار ندارد. ساعتی بوی حسین را استشمام نکند، جانش به لب می رسد. راز این مهر چیست؟» شانه های رسول خدا لرزید و اشک از چشمانش سرازیر شد: «نور چشمم! این دختر همراه حسینت به کربلا می رود و در تمام رنج ها و سختی های او شریک خواهد بود.»[17] مادر گریست، برای زینب و برای حسین.

بزرگ تر شده بود، پیش از نماز ابتدا اندکی به چهره حسین می نگریست و بعد اقامه می گفت و نماز می خواند.[18]

میهمانی برای امیر مؤمنان رسیده بود و در خانه طعامی نبود. فاطمه را صدا زد و پرسید: هیچ خوراکی برای پذیرایی از مهمان نزدت نیست؟ فاطمه پاسخ داد: فقط قرص نانی که سهم زینب است. زینب نان را به مادر داد تا برای مهمان ببرد و گفت: من صبر می کنم مادر.[19]

پنج ساله شده بود. روزی صبح زود نزد پیامبر رفت. حضرت بیمار بود و در بستر آرمیده بود آرام کنارش نشست: پدربزرگ خوابی که دیده ام روحم را آزار می دهد؛ در خوابم باد تندی می وزید و هوا تاریک شد. از وحشت به درخت بزرگی پناه بردم. باد درخت را از جا کند و با خود برد. خود را به شاخه ای از درخت رساندم. باد آن را نیز برد. به شاخه دیگری پناه بردم که باد به او نیز امان نداد. به دو شاخه باقیمانده آویختم؛ یکی پس از دیگری از من جدا شدند و همراه باد رفتند.

رسول خدا(ص) فرمود: دخترم، درخت بزرگ من بودم که به زودی از میانتان می روم. شاخه اول مادرت فاطمه و دومی پدرت علی و آن دو برادرانت حسن و حسین بودند. با رفتن آنها جهان تیره و تار می شود و تو در ماتمشان لباس سیاه می پوشی.[20]

درخت بزرگ از پا درآمده بود و پناه زینب درخت دوم بود؛ با پهلوی شکسته، بازوی ورم کرده، صورت نیلی و جنین از دست داده و او دختری 5 ساله بود که 90 روز از مادر پرستاری کرد. روزهای آخر بود. زهرا به دختر 5 ساله اش وصیت می کرد. دخترم هرگز از دو برادرت جدا مشو. پیوسته با آنان باش و بر ایشان، به جای من مادری کن.

زینب در خانه اش تفسیر قرآن می گفت. هنگام تفسیر آیه ای، امیر مؤمنان رسید و فرمود: «نور چشمم این نشانه ای است برای مصیبت و اندوهی که به شما فرزندان رسول خدا می رسد.» مصیبت ها را برای او باز گفت. آن گاه زینب گریست؛ گریه ای پرفغان.[21]

آخرین روزهای عمر امیر مؤمنان بود. زینب حدیثی از ام ایمن نقل کرد و گفت: دوست دارم از زبان خودتان بشنوم. علی نگاهی به دخترش کرد و فرمود: دخترم! تو و دختران اهل بیت را می بینم که در لباس اسارت و در نهایت پریشانی وارد کوفه می شوید. در حالی که بیم دارید مردم به شما آسیب می رسانند. دخترم آن روز صبر کنید. سوگند به خداوندی که دانه را می شکافد و انسان را می آفریند، آن روز در سراسر زمین جز شما و پیروان شما، دوستی برای خدا نیست. پیامبر این خبر را به ما داد و فرمود: شیطان در آن روز از خوش حالی پرواز می کند.[22] علی آرام آرام می گفت و زینب قطره قطره می گریست.

نشسته بود و با برادر گفت وگو می کرد. پرسید: مصیبت شما بزرگ تر است یا آدم؟

فرمود: آدم بعد از فراق حوا به وصال رسید و من بعد از فراق به شهادت می رسم.

پرسید: مصیبت شما بزرگ تر است یا ابراهیم؟

فرمود: آتش بر ابراهیم گلستان شد، ولی آتش جنگ بر من سوزان می شود.

پرسید: مصیبت شما بزرگ تر است یا زکریا؟

فرمود: زکریا را دفن کردند، ولی بدن مرا زیر سم اسبان قرار می دهند.

پرسید: مصیبت شما بزرگ تر است یا یحیی؟

فرمود: یحیی را سر بریدند، ولی بستگانش را اسیر نکردند، اما اهل و عیال مرا اسیر می کنند.

پرسید: مصیبت شما بزرگ تر است یا ایوب؟

فرمود: زخم های ایوب مرهم داشت، اما زخم های من بی مرهمند.[23]

زینب می پرسید برادر پاسخ می داد و زینب آرام بر حال برادر می گریست. بر فراق حسین، بر آتش سوزان جنگ، بر بدن لگدکوب شده، بر اهل و عیال اسیر و بر زخم های بی مرهم.

هنگامه مصیبت هایی که پدر برای زینب شرح داده بود رسید. 28 رجب سال 60 هجری بود و حسین ره سپار کوفه. زینب از عبدالله اجازه همراهی برادر را خواست. عبدالله روزی را به یاد آورد که زینب را از علی خواستگاری می کرد. مولا تنها با دو شرط با ازدواج موافقت کرد. اول آنکه مانع دیدار حسین و زینب نباشد و دیگر آنکه اگر برادر قصد سفر داشت، خواهر را از همراهی او باز ندارد.

عبدالله پذیرفت و زینب به کاروان برادر پیوست و نه تنها خود رفت، پسرانش محمد و عون را هم برد تا روز عاشورا در دفاع از قیام حسینی از برادر دفاع کنند.

دشمن، سرخوش از پیروزی ظاهری، برای غارت خیمه ها هجوم آورد. زینب در مقابل خیمه برادرزاده ایستاده بود. مردی با چشمان زاغ وارد خیمه شد. چرم را از زیر پای سجاد بیمار کشید و به سوی زینب رفت، چادر و گوشواره را می گرفت و گریه می کرد. بانوی کربلا فرمود: لعنت خدا بر تو حرمت خاندان رسول را می شکنی و می گریی؟ گفت: به خاطر گرفتاری های شما گریه می کنم. فرمود: مرا به خشم آوردی. خداوند دست و پایت را ببرد و در آتش دنیا هلاکت کند.

و چه زود نفرین او مستجاب شد. دیری نپایید که مختار دست و پایش را قطع کرد و وی را در آتش سوزاند.[24]

شب یازدهم محرم بود. شام غریبان حسین، اما نماز شب خواهر داغدار حسین ترک نشد. این بار تنها یک تفاوت داشت؛ بانو از شدت ضعف نمازش را شکسته خواند. در مسیر شام حتی نافله هایش ترک نشد. بی دلیل نبود که حسین هنگام وداع سفارش می کرد: «یا اُخْتاه لاتَنْسینی فِی نافِلَهِ اللَّیْلِ؛ خواهرم مرا در نماز شب فراموش نکن».[25]

در خرابه شام دیگی بر روی آتش نهاده بود. دلیل این کار را پرسیدند فرمود: کودکان گرسنه اند و می خواهم وانمود کنم که برایشان غذا می پزم تا آرام شوند.[26] او در طول اسارت، همواره سهم غذایش را میان کودکان تقسیم می کرد.

سجاد، برادرزاده اش می گفت: عمه جان «اَنْتَ بِحَمْدِاللهِ عالِمَهٌ غَیرُ مُعَلّمَهٍ وَ فَهیمَهٌ غَیْرُ مَفهِّمَه؛ سپاس خدا راست که تو دانشمند معلم ندیده و فهمیده فهم نیاموخته ای».[27] تجسمی از علم و معرفت پیامبر بود و جلوه ای از زهد و عبادت علی. تمثیلی از جانبازی مادر و مصداق صبر حسن و نمودار شجاعت حسین. تمام سختی هایش را در یک جمله خلاصه کرد: «اِنّی ما رأَیْتُ الاّ جَمیلاً؛ جز زیبایی ندیدم».[28]

یک شنبه بود؛ 15 رجب سال 62 هجری، خورشید صبر غروب کرد و در خاک شام آرمید.

پی نوشت:

[1]. زندگانی صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا (س)، ص 107.

[2] . بحارالانوار، ج 43، ص 94.

[3]. همان، ص 130.

[4]. همان.

[5]. همان، ص 83.

[6]. همان، ص 82

[7]. همان، ص 240.

[8]. همان، ص 88.

[9]. همان، ص 28.

[10]. نک: «ان اکرمکم عند الله اتقکم».

[11] . نهج الحیاه ، صص 179 و 180.

[12] . همان، ص 260.

[13] . بحارالانوار، ج 43. ص 81.[14]. زنان اسوه در قرآن، صص 130 و142.

[15]. سید نورالدین جزایری، خصائص الزینبیه، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ص 60.

[16]. همان، ص 336.

[17]. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 41.

[18]. خصائص الزینبیه، ص 336

[19]. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 64.

[20]. عبدالکریم پاک نیا، «فرازهایی از زندگی عقیله بنی هاشم»، مجله مبلغان، مرداد 1381، ص 12.

[21]. زینب الکبری، ص 144.

[22]. بحار الانوار، ج 45، ص 183 و کامل الزیارات، ص 448.

[23]. سیمای حضرت زینب(س)، صص 114 ـ 116.

[24]. محمد مظفری و سعید جمشیدی، اسیران و جانبازان کربلا، ص 103.

[25]. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62.

[26]. همان، ص 191.

[27]. بحار الانوار، ج 45، ص 64؛ سفینه البحار، ج 1، ص 558.

[28] . بحارالانوار، ج 45، ص 116.

دین و زندگی


اوقات فراغت

کوثر رضایی

کارشناسان مدیریت و دست­اندرکاران امور تربیتی، اوقات فراغت را از یک سو مناسب ترین بستر برای رشد و شکوفایی استعدادهای گوناگون و از سوی دیگر، زمینه ­ساز بسیاری از انحراف ها و بزهکاری ها دانسته اند.

شکلک های محدثه

اوقات فراغت

کوثر رضایی

کارشناسان مدیریت و دست­اندرکاران امور تربیتی، اوقات فراغت را از یک سو مناسب ترین بستر برای رشد و شکوفایی استعدادهای گوناگون و از سوی دیگر، زمینه­ساز بسیاری از انحراف ها و بزهکاری ها دانسته اند.

این کارکرد دوگانه، از شیوه گذران این اوقات و بهره­گیری از آن، اثرپذیر است. از دیگر امور زیربنایی در مدیریت اوقات فراغت، درک درست از اوقات فراغت است. تصور برخی افراد و خانواده ها از اوقات فراغت بسیار سطحی است؛ آنان اوقات فراغت را فرصت های بی­کاری به معنای بیهوده­گذرانی و سرگرمی های بی حاصل می پندارند. این برداشت از اوقات فراغت، زمینه­ساز رکود و فساد است؛ زیرا سکون و بی حرکتی سبب رکود و در پی آن فساد است، چنان­که اگر آب در یک جا بی حرکت بماند، فاسد و لجنزار می شود.

مفهوم درست اوقات فراغت، مشغول شدن به فعالیت های خودجوش و دلخواه است؛ فعالیت هایی که دو ویژگی اصلی آنها آزادی و تنوع است. اوقات فراغت به این مفهوم، جزو غنی ترین و پرسود ترین اوقات زندگی انسان است که نیازهای درونی او را برآورده می سازد و وی را به خودسازی و خودشناسی هدایت می کند.

در فرهنگ اسلامی انسان به وقت­شناسی سفارش شده است و اینکه زمان مناسب هر کار را تشخیص دهد و در فعالیت های مختلف همه جوانب شخصیت خود را در نظر گیرد. کار و تلاشش به اندازه و عبادت و ارتباطش با خدا نیز به جا باشد. ساعت هایی را هم به ارتباط با مردم اختصاص دهد، نه اینکه کار و تلاش او را از یاد خدا یا حضور در اجتماع مسلمانان بازدارد. خداوند در قرآن کریم می فرماید:

ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که ندای نماز جمعه را شنیدید، به سوی ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که برای شما بهتر است اگر بدانید. (جمعه: 9)

مسلمان واقعی، قدر بهترین سرمایه ای را که در اختیارش گذاشته شده؛ یعنی عمر خود را می داند و هیچ گاه آن را بیهوده هدر نمی دهد، چه رسد که آن را در امور ناپسند صرف کند. رسول خدا(ص) در سفارش های خود به ابوذر غفاری می فرماید: «ای ابوذر! در صرف کردن عمرت از صرف کردن دینار و درهم بخیل تر باش و آن را به رایگان از دست مده».[1]

بعد از شناخت ارزش وقت و عمر، لازم است اموری را که پرداختن به آنها سبب رشد هماهنگ و متعادل جنبه های وجود فرد می شود، شناخت؛ چراکه افراط یا تفریط در هر یک از این جنبه های وجودی، انسان را از مسیر سعادت و فضیلت دور می سازد. برای این منظور، بهتر است انسان از الگوهای الهی که صاحب علم و حکمت کامل و بلکه منبع آن هستند، پیروی کند. در فرهنگ اسلام و آموزه های الهی چیزی باارزش تر از دانش و معرفت نیست. دانش آمیخته با حلم، زیباترین زیوری است که جوان مسلمان می تواند خود را با آن بیاراید و فرصت های خود را بارور سازد.

امام صادق(ع) فرمود:

دوست ندارم جوانی از شما را ببینم، مگر اینکه در دو حالت صبح کند: یا دانشمند باشد و یا دانش­آموز. پس اگر در هیچ­یک از این دو حال نبود، کم­کاری و کوتاهی کرده و عمر خود را تباه ساخته و گناه­کار است و نتیجه کارش، عذاب الهی خواهد بود.[2]

و خداوند نیز در قرآن کریم به رسول خود می فرماید:

همانا همراه سختی ها، آسانی و آسودگی است. پس هرگاه فراغت پیدا کردی، خود را به کار دیگری مشغول کن و تن­پروری و تنبلی پیشه مکن و به سوی خدا و رضای او رغبت کن.

بنابراین، زمان هایی که به غفلت سپری می شوند، حسرت و غم و اندوه برای صاحبشان به بار می آورند. عمر عزیز انسان گران­بهاتر از آن است که به بیهودگی و غفلت بگذرد.

دین و زندگی (2)

فرصتی برای به خود آمدن

فاطمه عرب­شیبانی

اشاره: «زندگی برای بسیاری از ما عادتی شده که خیلی وقت ها ملال­آور می شود. در بازی روزگار همیشه به زمان می بازیم. ثانیه ها، ساعت­ها، روز ها و ماه ها می گذرند و ما را زیر چرخ روزمرگی ها­مان له می کنند. آن قدر دنبال آنچه نمی دانیم چیست می دویم که دویدنمان خود، هدف زندگی­مان می شود.

باید از زمان جلو زد، لحظه ای ایستاد و نفسی تازه کرد، پای جسم را بست و بال اندیشه را باز کرد. هم­صحبت دل شد، سری بر خاک سایید و دلی به آسمان گره زد».[3]

اوقات فراغت، لحظه های زیبا و زرین زندگی است که سبب رضایت درونی و افزایش شادکامی می شود، از تکرارها و یک­نواختی ها نجات­مان می دهد و با جدا ساختن از روز­مرگی ها، از هیجان های زیان­بخش و احساسات منفی در امان­مان می دارد. همچنین خستگی های روحی و آسیب های روانی را در زندگی شفا می­بخشد؛ چراکه اشتغال پیوسته و بی وقفه فکری و عملی، سبب خستگی جسم و ذهن می شود و فرد رفته­رفته نشاط و سرزندگی خود را از دست می دهد. در این شرایط، داشتن برنامه ای جامع و پیش­بینی فرصتی فارغ از وظایف روزانه و­ بهره­وری از این فرصت، نخستین و مهم ترین گام در پیش­گیری از آسیب های ذهنی و حفظ بهداشت روانی است.[4]

در فرهنگ اسلامی، منظور از اوقات فراغت، نه بیهودگی و رکود یا تن­پروری و روزمرگی، بلکه فرصت آماده شدن برای تلاش و کوشش بی پایان است. در اوقات فراغت، فعالیت های ظاهری و فیزیکی تعطیل می شود، ولی فعالیت های فکری، شناخت و بینش درونی و نزدیکی به پروردگار با نیت پاک و اندیشه تابناک آغاز می شود و ارمغان این سفر تا هفته ها و ماه ها روشنی­بخش شب ها و روزهای زندگی خواهد بود.[5]

دین و زندگی (3)

استفاده از اوقات در رفتار بزرگان

اللّهُمَّ صَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدُ وَارْزُقْنی فیهِ الصِّحَهِ وَ الْفراغ... .[6]

خدایا بر محمد و آل او درود فرست و در این ماه [مبارک رمضان] سلامت و فراغت روزی­ام فرما... .

آیت الله شهید بهشتی

شهید بهشتی با اینکه در اصفهان خانه داشت، برای صرفه­جویی در وقت و استقلال در فکر و مطالعه، از سال 1324 حجره ای در مدرسه صدر اصفهان گرفت. وی زندگی در حجره ای به طول سه متر و عرض 5/1 متری را بر سکونت در خانه پدری اش در اصفهان ترجیح داد تا بتواند شبانه­روز در مدرسه اوقات خود را صرف درس خواندن و خود­سازی کند. هوشیاری آن شهید الهی در صرفه­جویی در وقت، از عوامل پیشرفت او بود.

وی درباره میزان کار و تلاش خود گفته بود: «در تمام این نوزده ماه که از پیروزی انقلاب می گذرد یا بیشتر، من به عنوان یک فرد در این جامعه هرگز ساعتی را نگذرانده ام که در آن آرام نشسته باشم و بگویم خوب کارها بحمد الله تمام شد».[7]

شهید قدوسی

یکی از شاگردان شهید قدوسی نقل می کند:

هر کس با استاد آشنا می شد، خیلی زود درمی یافت که استاد شخصی است هدفدار که از تمام امکانات و تمام لحظه های زندگی خود در راه رسیدن به هدف استفاده می کند. او از برخورد های زودگذر با اشخاص و فرصت های آنی نیز به گونه ای در جهت هدف مقدس خویش استفاده می کرد. هنگام اشتغال به تحصیل مقید بود که از آغاز درس حاضر شود. ایشان برای وقت ارزش زیادی قائل بود، حتی برای آنکه اوقات طلاب مدرسه برای اموری غیر از تحصیل صرف نشود، برای آنان غذا تهیه می کرد و برای اهل مدرسه حمام ساخت که طلاب برای استحمام بیرون نروند.

نظم

نظم استاد نمونه و زبانزد خاص و عام بود. شاگردان ایشان اگر بگویند در مدت 14 سال بهره­مندی از مدیریت این مرد بزرگ، پنج دقیقه تأخیر و تخلف از وقت معین شده از وی ندیده­اند، سخن درستی است. او انضباطی بسیار دقیق داشت. از اتلاف وقت و اتلاف نیرو و اموال، حتی یک سنجاق یا یک ورق کاغذ، به شدت بیزار بود. برای درس و نظم اهمیتی فوق­العاده قائل بود. به خاطر چند دقیقه تأخیر یک محصل، چه رسد به غیبت وی، برمی آشفت. تعطیلی پنجشنبه های حوزه را از مدرسه به همراه خیلی دیگر از تعطیلی ها به مناسبت های گوناگون زده بود که مسخره تر از همه نزد او تعطیلی (بین التعطیلین) بود. حضور پیش از وقت قدوسی در مدرسه و نگاه های معنی­دار او در حالی که ساعت بغلی اش را درمی آورد، پس از خوردن زنگ مدرسه در جلوی دفتر، برای همه دوستان و استادان مدرسه تأدیبی مؤدبانه و فراموش­نشدنی است.[8]

شهید مطهری

یکی از بستگان نزدیک شهید مطهری نقل می کند:

در تنظیم وقت خیلی دقیق بودند، به طوری که از تمام اوقات استفاده می کردند. نماز ظهر را که می خواندند، غذا می خوردند، اگر چیزی نبود نان و ماست می خوردند. یک ساعت می خوابیدند، بعد تجدید وضو می کردند و به اتاق مطالعه می آمدند، مشغول می شدند تا موقعی که بچه های مدرسه علوی و استادان و دانشجویان می آمدند. ایشان درس می گفتند و بعد از نماز مغرب در اتاق مطالعه تا ساعت 10 ـ 11 مطالعه می کردند و جلسه داشتند و بعد که می آمدند، می گفتند سرم دارد گیج می رود و قبل از خواب 20 دقیقه الی نیم ساعت قرآن می خواندند و حدود ساعت 12 می خوابیدند. از 5/2 نصف شب به نماز شب و مناجات می ایستادند.

استاد اوقات خود را چنان تقسیم می کردند که دقیقه ای از آن تلف نشود و نظم خاصی در تمام کارها داشتند.[9]

دین و زندگی (4)

اوقات فراغت یک خانواده سه نفری

علی باباجانی

یک خانواده سه نفری شامل پدر، مادر و پسر قصد دارد برای اوقات فراغتشان در یک روز تعطیل برنامه­ریزی کنند. پدر خانواده این چند برنامه را روی سررسیدش نوشته است:

1. رفتن به پارک و انجام ورزش برای سلامتی، ولی از آنجا که قدرت بدنی ام تحلیل رفته، باید با دوستانم به ورزش مفید منچ بپردازم.

2. رفتن به سینما و دیدن جدیدترین فیلم: در این مورد با همسر و پسرم صحبت کردم که با هم برویم، ولی از آنجا که آنها اهل سینما نیستند مجبورم تنها بروم.

3. تلفن زدن به مادر و مادرزن و تبریک گفتن روز مادر و اگر فرصت شد رفتن به دیدار آنها.

مادر خانواده هم در برگه­ ای، این برنامه ها را نوشت:

1. رفتن به بازار و خرید لباس نو و دیدن آخرین مدل کیف و کفش.

2. صحبت با ساناز جون درباره مسائل مختلف زندگی و جامعه و این حرف ها.

3. از بابت غذا هم خیالم راحت است، آشپزی همسرم را تماشا می کنم.

اما پسر خانواده که از درس خسته شده است و سال بعد به دوره راهنمایی می رود، این برنامه را دارد:

1. عوض کردن گوشی­ام؛ چون دوربین ندارد.

2. فروش کامپیوتر خانگی و تبدیل آن به لب تاب.

3. تعمیر تلویزیون.

اوقات فراغت فرصتی است برای با هم بودن، اما در این میان این سه نفر کِی می خواهند با هم باشند، خدا می داند!

دین و زندگی (5)

اوقات فراغت (زیرنویس)

طیبه چراغی

بودم جوان که گفت مرا پیر اوستاد فرصت غنیمت است، نباید ز دست داد

(سعدی)

زمان فراغت و آسایش را برای روزگار گرفتاری ات سرمایه و توشه قرار ده.[10]

فرصت ها مانند ابرها درگذرند.[11]

هر که خود را به کارهای بیهوده و بی اهمیت مشغول سازد، عمر گران­مایه خویش را از دست داده است.[12]

اوقات فراغت، فرصتی به فرد می دهد تا انرژی خود را آزاد کند و به خلاقیت و خودشکوفایی برسد.

تمدن، محصول فراغت ملت هاست. (ویل دورانت)

از دست ندادن فرصت ها و غنیمت شمردن آنها، یکی از مهم ترین عوامل پیشرفت است.

وقت از زندگی جدا نیست؛ زندگی یعنی وقت و وقت یعنی زندگی، پس چرا در تلف کردن پاره ای از زندگی­مان اصرار داریم!

اساس زندگی بر امروز استوار است، دیروز گذشته و فردا نیامده و در میان این دو روز فانی، ما جز دقایق کنونی هیچ نداریم.

ساعت ها و دقیقه های خود را چنان بگذرانید که وقتی روز به پایان رسید، گرفتار پشیمانی و حسرت نشوید.

پی نوشت:

[1]. بحارالانوار، ج 77، ص 78.

[2]. همان، ج 1، ص 170.

[3]. نک: احمد لقمانی، موضوعات و شیوه­های گفت­گو با نسل جوان، قم، بهشت بینش، 1385، ص 222.

[4]. نک: غلام­علی افروز، روان­شناسی و تربیت کودکان و نوجوانان، تهران، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، 1371، ص 124.

[5]. نک: موضوعات و شیوه ها، ص 222.

[6]. سید بن طاووس، الاقبال، ص 26.

[7]. نک: زندگی و گزیده افکار شهید مظلوم آیت­الله دکتر بهشتی، صص 19، 25، 39.

[8]. نک: یادنامه آیت­الله شهید قدوسی، صص 57، 77، 79، 90، 130.

[9]. سید حسن مطلبی، گوهر وقت، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1379، ص 258.

[10]. عبدالواحد بن محمد تمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، قم، انتشارات دفتر تبلیغات، 1366، ح 2380.

[11]. نهج­البلاغه، حکمت 21.

[12]. غرر الحکم و دررالکلم، ح 8607.

عفاف حریم عاشقی

گوهرشاد در خون

زهرا حاجی­پور

رضا­شاه به خوبی می دانست که برای عملی ساختن نقشه شومش، ابتدا باید شهرهای مذهبی را دگرگون سازد. پس فرمان رضاخان از تهران به مشهد رسید: «از این پس، درشکه­چی ها و پسوران مشهد باید کلاه شاپو (کلاه تمام فرنگی) بر سر بگذارند».

اجرای این برنامه از ابتدای خرداد 1314 به همراه شایعه های مربوط به کشف حجاب، در مشهد آشوبی به پا کرد و نخستین فریاد اعتراض را آیت­الله حاج آقا حسین قمی سر داد. ایشان پس از مشورت با تعدادی از شخصیت ها و روحانیان، تصمیم گرفت برای جلوگیری از کشف حجاب و استفاده از کلاه شاپو در 9 تیر 1314 به تهران سفر کند، ولی رضاشاه با بی شرمی تمام محل اقامت ایشان را در شهر ری محاصره کرد. خبر به شیخ محمدتقی بهلول رسید. بهلول به سرعت خود را به مشهد رساند. در حرم، مأموران شهربانی مانع او شدند و قصد دست گیری وی را داشتند که با دخالت خادمان و زائران حرم، وی دست­گیر نشد، ولی در صحن کهنه زندانی شد. خبر در شهر پیچید و کم­کم صحن ها از دوستداران بهلول پر شد. همهمه مبهمی فضای صحن را پر کرده بود، ولی کسی برای آزادی بهلول قدم پیش نمی گذاشت. ناگهان فریادی همهمه مردم را به سکوت تبدیل کرد . این صدای اعتراض نواب احتشام، یکی از خادمان حرم بود. او کلاه شاپو را از سر برداشت و فریاد زد:

شکلک های محدثه


گوهرشاد در خون

زهرا حاجی­پور

رضا­شاه به خوبی می دانست که برای عملی ساختن نقشه شومش، ابتدا باید شهرهای مذهبی را دگرگون سازد. پس فرمان رضاخان از تهران به مشهد رسید: «از این پس، درشکه­چی ها و پسوران مشهد باید کلاه شاپو (کلاه تمام فرنگی) بر سر بگذارند».

اجرای این برنامه از ابتدای خرداد 1314 به همراه شایعه های مربوط به کشف حجاب، در مشهد آشوبی به پا کرد و نخستین فریاد اعتراض را آیت­الله حاج آقا حسین قمی سر داد. ایشان پس از مشورت با تعدادی از شخصیت ها و روحانیان، تصمیم گرفت برای جلوگیری از کشف حجاب و استفاده از کلاه شاپو در 9 تیر 1314 به تهران سفر کند، ولی رضاشاه با بی شرمی تمام محل اقامت ایشان را در شهر ری محاصره کرد. خبر به شیخ محمدتقی بهلول رسید. بهلول به سرعت خود را به مشهد رساند. در حرم، مأموران شهربانی مانع او شدند و قصد دست گیری وی را داشتند که با دخالت خادمان و زائران حرم، وی دست­گیر نشد، ولی در صحن کهنه زندانی شد. خبر در شهر پیچید و کم­کم صحن ها از دوستداران بهلول پر شد. همهمه مبهمی فضای صحن را پر کرده بود، ولی کسی برای آزادی بهلول قدم پیش نمی گذاشت. ناگهان فریادی همهمه مردم را به سکوت تبدیل کرد . این صدای اعتراض نواب احتشام، یکی از خادمان حرم بود. او کلاه شاپو را از سر برداشت و فریاد زد:

ای مردم! چهار هزار نفر هستید و از چهار پلیس می ترسید؟! حمله کنید و شیخ را آزاد کنید! نابود باد کسی که این کلاه بی غیرتی را به سر ما گذاشت. لعنت بر این کلاه!

مردم با فریاد یاحسین به حجره بهلول حمله­ور شدند و وی را بر سر دست، هلهله­کنان و تکبیرگویان در مسجد گوهرشاد بر منبر صاحب­الزمان(عج) نشاندند.

بهلول از بالای منبر جمعیت را از نظر گذراند و با لحنی حماسی فریاد برآورد:

مردم! خواسته من و شما آزادی آیت­الله قمی از زندان تهران است! دولت باید به این خواسته ما تن در دهد!

جمعیت انبوهی که در مسجد گرد آمده بود، با سر دادن تکبیر، سخنان بهلول را تأیید می کرد. شهربانی چندین بار وارد عمل می شود و دستور پراکنده شدن مردم را می دهد. کار به درگیری تن به تن می رسد، ولی ایمان استوار مردم سدی در برابر تهدید های مأموران شهربانی است!

آفتاب روز شنبه در حال غروب کردن بود که چند دسته از دهات اطراف مشهد با بیل و تبر و داس و قمه و شمشیر به یاری مبارزان گوهرشاد آمدند. خبر پیوستن دسته های بزرگ مسلح و آماده از دهات دور دست، مبارزان را دلگرم می ساخت. از قوچان و تربت حیدریه هم خبر رسید که مردم برای یاری بهلول مسلح شده اند. توفان خروش مردم، هراسی عجیب در دل دولتی ها افکند. فرماندهان تصمیم گرفتند تا به پیش از رسیدن نیروهای مردمی، قیام را در نطفه خفه کنند.

ماه بالا آمد و شب یکشنبه تا نیمه اش به آرامی گذشت. ساعت دوازده نیمه­شب خبر رسید که دولتی ها برای جنگی بزرگ آماده شده و تمام سربازان شیعه و متدین را از میدان بیرون کرده اند تا به مردم نپیوندند و سربازان غیر شیعه و یهودی و بهائی و زردشتی و شیعه های­ سست­مذهب را آماده جنگ ساخته اند. دور تا دور شهر را برای جلوگیری از آمدن مردم از بیرون، سنگربندی کرده و هواپیما های جنگی را در فرودگاه به بمب مجهز و برای بمباران آماده ساخته بودند. توپ ها و مسلسل ها در جاهایی که به حرم و صحن و مسجد اشراف داشت، قرار داده شده بود. مقدمات دفاع مردمی نیز آماده می شد. پشت در های مسجد، یک دسته مسلح به تفنگ و تفنگچه و چند قطار فشنگ، آماده دفاع، سنگر گرفته بودند. دری که به دستشویی های مسجد وصل بود و به فلکه می رسید، از همه درها خطرناک تر بود؛ چون به ایوان مقصوره و منبر صا­حب­الزمان(عج) که محل استقرار بهلول و فرماندهان قیام بود، منتهی می شد. این سنگر به نواب احتشام که از نخستین عوامل انقلاب بود، سپرده شد. همه می دانستند که این ساز و کارها در مقابل سپاه تا بن دندان مسلح رضاخان به چشم نمی آید، ولی همین انقلاب نتیجه های مهمی در پی داشت که برای همیشه به شیعه و اسلام آبرو بخشید، از جمله: زنده ماندن آیت الله قمی و کند شدن حرکت ماشین بی دینی و اعمال خلاف شرع پهلوی.

مأموران دولتی نیم ساعت پیش از اذان صبح با تفنگ و توپ و مسلسل حمله بزرگ خود را آغاز کردند و مبارزان گوهرشاد نیز با اسلحه های اندک خود، مقاومتی درخشان و بی سابقه در تاریخ، از خود نشان دادند. از دروازه های مسجد و صحن نو و صحن کهنه فریاد های الله اکبر، یا علی، یا حسین(ع) و یا ثامن الحجج و یا صاحب­الزمان(عج) به گوش می رسید. حتی عده ای با دندان و مشت و سنگ و خشت به نظامیان مسلح حمله می کردند، به­گونه ای که نظامیان از هیچ دری جز آن دروازه که به نواب احتشام سپرده شده بود، نتوانستند داخل مسجد شوند. با خیانت نواب احتشام راه برای سربازان گشوده شد و نظامیان با ورود به ایوان مقصوره، مردم را به رگبار مسلسل بستند. مقاومت مردم در هم شکست و گوهرشاد به خون نشست. آن روز دو هزار نفر از زائران و مجاهدان حرم رضوی در خون خود غلتیدند، ولی موج سرخ قیام گوهرشاد سد بزرگی در برابر توطئه های فرهنگی بیگانگان و بستری مناسب برای رشد بذر انقلاب اسلامی شد.[1]

[1]. محمدتقی بهلول، خاطرات سیاسی بهلول، اصفهان، انتشارات پیام عترت، 1383.

( آسایش زندگی ) ساده به رنگ آسمان

آسایش زندگی

زهرا رضاییان

ستایش، مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

«ای کسانی که ایمان آورده اید! از نعمت های پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید و شکر خدا را به جا آورید. اگر او را پرستش می کنید». (بقره: 172)

گاهی با خودم می اندیشم چرا ما این­قدر از کتاب آسمانی­مان غافلیم؟ چرا حداقل یک بار آن را با دقت نمی خوانیم و تصمیم نمی گیریم به تک تک دستور های آن در زندگی­مان عمل کنیم تا بهشتی زمینی بسازیم؟

شکلک های محدثه

آسایش زندگی

زهرا رضاییان

ستایش، مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

«ای کسانی که ایمان آورده اید! از نعمت های پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید و شکر خدا را به جا آورید. اگر او را پرستش می کنید». (بقره: 172)

گاهی با خودم می اندیشم چرا ما این­قدر از کتاب آسمانی­مان غافلیم؟ چرا حداقل یک بار آن را با دقت نمی خوانیم و تصمیم نمی گیریم به تک تک دستور های آن در زندگی­مان عمل کنیم تا بهشتی زمینی بسازیم؟

قرآن را باز می کنم ، آیه 172 از سوره بقره، در پیش چشمانم می درخشد و از خودم می پرسم تو به این آیه چه قدر عمل کرده ای؟ به راستی همه ما به این آیه شریفه چه قدر عمل کردیم؟ «از نعمت های پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید و شکر خدا را به جا آورید.» به خودم فکر می کنم و به اعمالم. تمام تلاش و فکرم در طول روز این است که بیشتر و بهتر به دست بیاورم و چه قدر هم خودم را در این راه خسته می کنم. دوباره آیه را می خوانم. خداوند در این سخن، فرموده است که به دنبال آنچه برایتان مقرر کرده ایم، باشید، نه اینکه در پی چیزی بدوید که روزی شما نیست!

بی­شک هر کس روزی معینی دارد که با حرکت و تلاش می تواند به آن برسد و این همان حقیقتی است که حافظ به آن رسیده بود که گفت:

ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم

با پادشه بگوی که روزی مقدر است

به همین دلیل است که وقتی در کوچه و خیابان و بازار فردی را می بینیم که گدایی می کند یا حتی وقتی نام گدا را می شنوی، حیرت می کنی! گدا گدایی می کند؛ چون به روزی­یی که برایش مقدر شده، راضی نیست! به خاطر طمع، گدایی می کند.

پیامبر خدا هم فرمود: «قناعت، گنجی است پایان­ناپذیر»!

آسایش و سربلندی در قناعت است. اگر زندگی آرام و زیبا و بی دغدغه می خواهیم، باید قناعت کنیم. در غیر این صورت، دل آدمی از خواسته های پیاپی سیر نمی شود؛ چراکه ذات انسان حریص است، اما می شود دیو حرص و طمع را از پای درآورد و روح را به­گونه ای پرورش داد که «نان جو» و «مرغ بریان» برایش یکی باشد. می شود نفس را چنان تربیت کرد که به جای اینکه حرص مال داشته باشد و همه عمر آدمی را صرف گردآوری مال کند، همه فرصت ها را صرف نزدیک تر شدن به خدا بکند؛ با خشنود ساختن خلق الله... . می شود با قناعت، به جنگ حرص و طمع رفت و به قول سعدی:

گفت چشم تنگ دنیادوست را

یا قناعت پر کند یا خاک گور

روزی حضرت موسی(ع) از خداوند پرسید: بی نیازترین بندگان تو چه کسانی هستند؟ فرمود: قانع ترین آنها به آنچه به ایشان بخشیدم. باید این حکایت را باور و به آن عمل کنیم تا زندگی­ای سرشار از آرامش و زیبایی داشته باشیم.

به قول مولوی:

حرص، خزان است و قناعت، بهار

نیست جهان را ز خزان خرمی

و به راستی که شکوفایی هر انسانی، از قناعت کردن اوست!

پس فراموش نکنیم که بهترین گنج در زندگی، قناعت است و از خوش­بختی و سعادت بنده است که شبی را راحت به صبح رساند، بی آنکه برای فرداهای نیامده حرص بورزد. به گفته حکیم سعدی:

قناعت کن ای نفس بر اندکی

که سلطان و درویش بینی یکی

چرا پیش خسرو به خواهش روی

چو یک سو نهادی طمع، خسروی

وگر خودپرستی شکم طبله کن

در خانه این و آن قبله کن!

و به حقیقت، شکر نعمت همان قانع بودن به نعمت است.

ساده به رنگ آسمان (2)

سخن بزرگان در پرهیز از تجمل­گرایی

امام خمینی (ره):

«طبع کاخ­نشینی با تربیت صحیح منافات دارد، با اختراع و تصنیف و تألیف و زحمت منافات دارد. اگر سرتاسر دنیا هم بخواهید گردش کنید و پیدا کنید، اگر موفق شوید، یکی دو تا و چند تاست. تمام مصنفین از این کوخ­نشینان بودند تقریباً و تمام مخترعین از همین کوخ­نشینان بودند. ما باید بکوشیم که اخلاق کاخ­نشینی را از این ملت بزداییم. اگر بخواهیم ملت شما جاودان بماند و اسلام را آن­طوری که خدای تبارک و تعالی می خواهد در جامعه ما تحقق پیدا کند، مردم را از آن خوی کاخ­نشینی به پایین بکشید».[1]

مقام معظم رهبری:

«شما بدانید که گرایش اشرافی­گری آن چیزی نیست که بشود با قانون و دادگاه و یا بازجویی یا امثال اینها علاجش کرد. خیلی سخت تر از این حرف­هاست... آن کسانی که به اشرافی­گری گرایش دارند و دلشان برای زندگی اشرافی لک می زند؛ یعنی خوردن و پوشیدن و زندگی کردن و مشی کردن به سبک اشراف و دورتر از زندگی متوسط مردم، یکی از کارهایی که می کنند این است که این دید و ذهنیت را در مردم به وجود بیاورند که این چیز خوبی است و ارزش است».[2]

ساده به رنگ آسمان (3)

اشعاری در ستایش ساده زیستی و قناعت

ای قناعت توانگرم گردان

که ورای تو هیچ نعمت نیست

(سعدی)

* * *

بنده پیر خراباتم که درویشان او

گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند

ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان

می­دهند آبی و دل ها را توانگر می کنند

(حافظ)

* * *

مرد کنج قناعت­جوی، در کنج عافیت بنشین

که یک دم سنگدل بودن به بحر و بر نمی ارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر

که یک جو منت دونان به صد من زر نمی ارزد

(حافظ)

* * *

چنان دان که بیدار آن کس بود

که از گیتی اش اندکی بس بود

توانگر شد آن کس که خرسند شد

ز شهد قناعت شکر قند شد

(فردوسی)

* * *

«تکلف» گر نباشد خوش توان زیست

«تعلق» گر نباشد خوش توان مرد

باش راضی گر تویی دل زنده ای

کو رساند روزی هر بنده ای

(مولوی)

* * *

قِسم تو اگر بیش بود کم شدنی نیست

ور کم بود افزون تر از آن هم شدنی نیست

با دست قضا پنجه مزن چون که بدین دست

بازو چه کنی رنجه؟ کمان خم­شدنی نیست

(سعدی)

ساده به رنگ آسمان (4)

ساده­زیستی و قناعت (زیرنویس)

فاطمه عرب­شیبانی

تمامی خیر و سعادت را در این دیدم که انسان به آنچه در دست مردم است، چشم طمع نداشته باشد.[3]

باب شکر و سپاس به روی بنده گشوده نمی شود، مگر اینکه خدا در پی آن باب افزایش نعمت و لطف خود را به سوی او می گشاید.[4]

اگر بخواهی برای تمام شادمانی هایی که آفریدگار به تو داده است شکر کنی، دیگر وقتی برای گله­گزاری نخواهی داشت.[5]

هیچ گنجی بی نیازکننده تر از قناعت نیست.[6]

هر کس به اندازه کفایت از دنیا بردارد، به آسایش دست یابد و آسوده­خاطر شود، در حالی که دنیا­پرستی کلید دشواری و مرکب رنج و گرفتاری است.[7]

تارهای تردید

کلاه شاپو و تغییر لباس برای مردان

زهرا حاجی­پور

«دیگر ایران یک دوست آسیایی نیست! بلکه مهره شطرنجی است در سیاست جهانی...».[8]

«ایرانیان که مردمی نیک­سیرتند و در سرزمینی زندگی می کنند که از روزگاران قدیم فرمانروایان بومی داشته و زبان و دین و عادات و شخصیت مخصوص به خود داشته­اند، هیچ دلیلی ندارد که استقلال خویش را از دست بدهند و به فرمان دولتی بیگانه گردن نهند.»[9] «افراد آسیایی حکومت بد آسیایی را به فرمانروایی اروپایی ترجیح می دهند. ایرانیان مردمی شکاکند. اصلاح ایران هم در ظرف ده سال میسر نخواهد شد، ولی اگر پزشک صبر داشته باشد، بیمار قابل علاج است».[10]

این بخش کوچکی از سخنان لرد کورزن، سیاست­مدار مکار انگلیسی است که در آن زمان نائب­السلطنه هندوستان بود. چرچیل که در آن زمان وزیر مستعمرات بود، پیشنهاد کرد دولت انگلستان در امور ملت های شرق، به ویژه ایران دخالت مستقیم نکند، بلکه به وسیله کارگزاران بومی و یا با نقاب وطن­پرستی و حکومت ملی، هدف­های خود را عملی سازد و این سیاست را که به سیاست نفوذ نامرئی معروف شده، اجرا کند.

در ایران نماد این سیاست نامرئی، رضا شاه بود. وی به طور جدی در صدد اجرای نقشه اسلام­زدایی و جای­گزینی ارزش های لیبرالیستی در جامعه بود. از این­رو، ابتدا به کمک جریان روشن­فکری همت و توان خود را برای تغییر دادن لباس ملی به کار گرفت. رضاخان بر اساس آموزشی که انگلیسی ها به او داده بودند، سعی داشت لباس عموم مردم، به ویژه لباس روحانیان را تغییر و آنها را به این دگرگونی عادت دهد، تا از این راه، در نوع روابط مردم با روحانیان و برخورد روحانیان با دین و سیاست، دگرگونی اساسی ایجاد کند و در نهایت، تشکیلات منسجم روحانیان را به نابودی بکشاند.[11]

بلوشر در سفرنامه خود می نویسد:

اینکه با اجرای این طرح آیا فقط پوشش سر و تن تغییر کرده و یا در داخل جمجمه نیز به همان ترتیب دگرگونی هایی حادث شده بود، امری است که ذهن مرا بسیار به خود مشغول کرده است.[12]

سیاست نوگرایی را که اساس سیاست فرهنگی رضاشاه بود، در دو مرحله می توان بازشناخت:

1. وضع قوانین غیر شرعی؛

2. متحدالشکل کردن لباس و رواج پوشاک اروپایی به ویژه کلاه پهلوی و سپس کلاه شاپو. رضاخان و اربابانش قصد داشتند با متحد­الشکل کردن لباس، شاخصه های مذهبی را در زندگی اجتماعی کم رنگ سازند تا از بین برود؛ چراکه لباس و پوشش هر قوم، نشان­دهنده اعتقاد مذهبی آنهاست و از همین رو مسلمانان از همانندی با کفار منع شده­اند، در حالی که با اجرای این طرح، نگرش مذهبی و دینی به کفار رنگ می باخت.

از سوی دیگر این طرح مقدمه ای بود برای عادی­سازی کشف حجاب؛ زیرا با تغییر شکل ظاهری مردان، غرور و غیرت آنان لطمه می دید و راه برای تغییر پوشش زنان هموار می شد.

به عقیده طراحان کشف حجاب، مخالفت مرد با بی حجابی همسرش در محل های عمومی، مانع اصلی پیشرفت کشف حجاب بود.[13] مردان ایرانی به نوع پوشش زنان خود بسیار اهمیت می دادند و حساسیت بر آن را نشانه شرافت و غیرت خود می دانستند. بنابراین، حاضر نمی شدند یک­باره به کشف حجاب تن در دهند. فرجام فشار و زورگویی بدون زمینه­سازی نیز همان بود که در افغانستان امان­الله­خان گرفتارش شد و شورش مردم او را به فرار واداشت. بنابر این، ابتدا برنامه هایی برای تغییر ذهنیت سرپرست خانواده تدوین و از کارکنان دولت آغاز شد. این برنامه و نقشه خائنانه، با تصویت قانون اتحاد شکل البسه و تبدیل کلاه، در 4 ماده و 8 تبصره در تاریخ 6/10/1307 در هفتمین دوره مجلس شورای ملی آن زمان رسمیت یافت که بر اساس آن، پوشیدن کت و شلوار و زدن کراوات و گذاشتن کلاه فرنگی برای مردان الزامی شد.[14]

پی نوشت:

[1]. امام خمینی(ره)، صحیفه نور، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ج 17، ص 217.

[2]. روزنامه جمهوری اسلامی، 7/9/1378، ص 15.

[3] . موضوعات، ص 71.

[4] . محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 94.

[5] . موضوعات، ص 376.

[6] . نهج­البلاغه، ح 371.

[7] . همان.

[8]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، ص 45.

[9]. همان، ص 40.

[10]. همان، ص 41.

[11]. نک: همان، ص 30.

[12]. نک: همان.

[13]. نک: رسول جعفریان، داستان حجاب، ص 519.

[14]. نک: همان.

طرحی برای زندگی


صفحه بهشت (1)آیا تو همسر خوبی بوده ای؟

معصومه اسماعیلی

پلک هایت را روی هم بگذار، طوری که اصلاً نلرزند. رنگ ها زیر پلک های بسته ات در هم می ریزند و طرحی زرد، سرخ و رگه دار می آفرینند. یک لحظه می ترسی؛ از دنیای زیر پلک های سنگینت که تیره و مبهم می شود. چشمانت را باز می کنی، تا چشم کار می کند آسمان است و آسمان. مثل همین پرنده های بی قید و آزاد، تو هم دلت می خواهد آزاد باشی و کنار آن لکه های سپید ابر پرواز کنی.

چه قدر زندگی برایت سرد و کسل کننده است. همه چیز حوصله ات را سر می برد. شاید اگر کمی بهتر رفتار می کردی، به او اجازه حرف زدن داده بودی و اگر کمی به حرف هایش گوش می کردی، حالا حالت بهتر بود. حتی وقتی فهمیدی اشتباه کرده ای، حاضر نشدی اشتباهت را بپذیری!


شکلک های محدثه

صفحه بهشت (1)آیا تو همسر خوبی بوده ای؟

معصومه اسماعیلی

پلک هایت را روی هم بگذار، طوری که اصلاً نلرزند. رنگ ها زیر پلک های بسته ات در هم می ریزند و طرحی زرد، سرخ و رگه دار می آفرینند. یک لحظه می ترسی؛ از دنیای زیر پلک های سنگینت که تیره و مبهم می شود. چشمانت را باز می کنی، تا چشم کار می کند آسمان است و آسمان. مثل همین پرنده های بی قید و آزاد، تو هم دلت می خواهد آزاد باشی و کنار آن لکه های سپید ابر پرواز کنی.

چه قدر زندگی برایت سرد و کسل کننده است. همه چیز حوصله ات را سر می برد. شاید اگر کمی بهتر رفتار می کردی، به او اجازه حرف زدن داده بودی و اگر کمی به حرف هایش گوش می کردی، حالا حالت بهتر بود. حتی وقتی فهمیدی اشتباه کرده ای، حاضر نشدی اشتباهت را بپذیری!

چشم هایت را ببند و در دنیای خاموش پلک هایت فکر کن. آیا تو همسر خوبی بوده ای؟

آب را می بندی تا مطمئن شوی اشتباه نکرده ای. زنگ به صدا درآمده و کسی پشت آیفون منتظر تو ایستاده است. آیفون را بر می داری، تصویر همسرت با آن چهره آرام و مهربان پیش رویت ظاهر می شود. دست هایش را پشت سرش گرفته و خودش را بی خیال نشان می دهد، اما تو دستش را خوانده ای. از ذوق دیدن او و چیزی که حتماً برای تو پنهان کرده به هیجان می آیی. در را باز می کنی و پیش از آنکه به استقبالش بروی، دستی به سر و رویت می کشی. یک لبخند و کمی مهربانی تمام خستگی را از تنش بیرون می کند. گل را می گیری و با لبخندی که تمام صورتت را روشن کرده، به او خوش آمد می گویی. سعی کن تمام مهربانی ات را به کار ببری، تشکر تو از هر چیز برای او شیرین تر است.

در با صدای خشکی باز می شود. کلید برق را فشار می دهی. نوری زرد و بدرنگ تمام اتاق را روشن می کند. خانه ات آن قدر کوچک است که می توانی با یک لامپ کم مصرف و دو مهتابی چراغانی اش کنی. از دیدن فرش های همیشگی و روفرشی های بدرنگ عصبانی می شوی. تا به حال متوجه نشده بودی آشپزخانه ات آن قدر کوچک است که عبور سه نفر با هم مشکل ایجاد می کند. احساس می کنی تمام بدبختی های دنیا بر سرت هوار شده است و حوصله دیدن هیچ کس را نداری. جلوی آینه می ایستی و به تصویر خودت خیره می شوی. واقعاً چه چیزی کمتر از دیگران داری؟ مثلاً چه می شد خانه ای مجلل در بالای شهر مال تو بود؟

می توانستی سرت را بالا بگیری و مثل بچه مایه دارها با غرور راه بروی.

درِ اتاق را محکم به هم می کوبی تا صدایش حتماً به گوشش برسد. انگار اگر دیواری بین شما نباشد، نمی توانید با هم صحبت کنید. پشت در فریاد می کشی و اشتباه هایش را می شماری؛ اشتباه هایی که از اشتباه بودنشان هم کاملاً مطمئن نیستی. حتی مطمئن نیستی که حق با تو باشد. صدایش را نمی شنوی. نشسته و فقط به تو گوش می کند. کار هر روزت است. هیچ وقت از همسرت به خاطر محبت هایش تشکر نمی کنی و نیز از سکوتش در برابر بداخلاقی های تو. چه قدر از ارزش سپاسگزاری غافلیم!

امام علی(ع) فرمود:

سپاس گزاری تو از کسی که از تو راضی است، سبب رضایت و وفاداری بیشتر او می شود و سپاس گزاری ات از کسی که از تو ناخشنود است، سبب رفع ناراحتی و مهربانی اش به تو می شود.[1]

صفحه بهشت (2)بیایید یک کودک شش ماهه شویم

زینب گلاب بخش

بیایید مانند یک کودک شش ماهه که تنها دغدغه اش خوراک است، دغدغه مان یافتن خوراک معنوی مناسب برای روحمان باشد که سخت گرسنه است.

بیایید مانند یک کودک شش ماهه که بی محابا به سوی خطر می رود تا تجربه کند و کامل شود، ما نیز بی محابا خطرهای راه کمال را به جان بخریم و مسافر قله های سعادت و کمال شویم.

بیایید مانند یک کودک شش ماهه که برای رفتن به آغوش مادرش تلاش می کند، با تلاش صادقانه در آغوش پر مهر الهی قرار گیریم.

بیایید همانند کودکان که فاصله قهر و آشتی شان اندک است، با خودمان که مدت هاست قهر کرده ایم آشتی کنیم و آشتی با خود را مقدمه آشتی با خدای خود قرار دهیم.

بیایید با خدای خود آشتی کنیم. بیایید همانند یک کودک، پاک و بی ریا شویم. بیایید در پیشگاه خدا، بنده ای خالص و بی غل وغش، همچون کودک شش ماهه باشیم.

خانه های آسمانی


خانه های آسمانی (1)ادب و مهربانی های علی و فاطمه(ع) با یکدیگر

فاطمه عرب شیبانی

امام علی(ع) فرمود:

به خدا سوگند که من هیچ گاه فاطمه را خشمگین و یا به کاری مجبور نکردم. او هم مرا خشمگین نساخت و هیچ گاه از دستورم سرپیچی نکرد. همواره به او می نگریستم تا اندوه ها از دلم برطرف شود.[1]

شکلک های محدثه

خانه های آسمانی (1)ادب و مهربانی های علی و فاطمه(ع) با یکدیگر

فاطمه عرب شیبانی

امام علی(ع) فرمود:

به خدا سوگند که من هیچ گاه فاطمه را خشمگین و یا به کاری مجبور نکردم. او هم مرا خشمگین نساخت و هیچ گاه از دستورم سرپیچی نکرد. همواره به او می نگریستم تا اندوه ها از دلم برطرف شود.[1]

حضرت زهرا(س) خطاب به امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:

کانَ رسول الله نَهانی أَن أَسْئَلَک شیئاً فَقال (ص) لا تَسألی اِبنَ عَمِّکَ شَیئاً اِن جاءَک بشیء عفواً و اِلا فلا تَسالیهِ.[2]

رسول خدا(ص) مرا نهی فرمود که از تو چیزی درخواست کنم و به من سفارش کرد: دخترم چیزی از پسرعمویت درخواست نکن، اگر چیزی برای تو آورد بپذیر، والا تو درخواست چیزی نداشته باش.

حضرت زهرا(س) فرمود:

یا اَبَا الْحسنِ اِنّی لاَسْتَحْیی مِنْ اِلهی أَنْ اُکَلَّفَ نَفْسَکْ ما لا تَقدِرُ عَلَیْهِ.[3]

ای ابالحسن! من از پروردگارم حیا می کنم که چیزی از تو درخواست کنم که تو توان تهیه آن را نداری.

حضرت زهرا(س)، هیچ گاه امام علی(ع) را با نام صدا نمی زد، بلکه او را با احترام فراوان و با کنیه صدا می زد: یا ابالحسن.[4]

حضرت زهرا(س) در داخل خانه همواره معطر بود.[5]

آن حضرت فرموده است:

خِیارُکُمْ اَلَینُکُمْ مُناکَبَهً وَ اَکرَمُهُم لِنساءِهِم. [6]

بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و گرامی ترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند.

خانه های آسمانی (2)نمونه هایی از رابطه محبت آ میز امام حسین(ع) و حضرت زینب(س)

امام حسین(ع) به خواهر خود بسیار احترام می گذاشت و ایشان در نظرش بسیار گرامی بود. هرگاه زینب(س) به دیدار برادرش امام حسین(ع) می رفت، حضرت در مقابلش برمی خاست و او را به جای خود می نشانید.[7]

روزی زینب(س) بر محضر برادر وارد شد. امام مشغول خواندن قرآن بود، ولی با دیدن خواهر، قرآن را کنار گذاشت و در برابر ایشان از جای خود برخاست.[8]

حضرت زینب(س)، از میان برادران و خواهران خود علاقه بسیار زیادی به برادرش امام حسین(ع) داشت. آن بزرگوار به امام حسن(ع) و ام کلثوم نیز علاقه مند بود، ولی علاقه، انس و الفتش به امام حسین(ع) بسیار ویژه بود، به گونه ای که در دوران کودکی اگر به گریه می افتاد، با شنیدن صدای برادرش امام حسین(ع) آرام می گرفت.[9]

درباره انس و علاقه ایشان به امام حسین(ع) گفته اند که هرگاه در محضر برادر بود، یکسره به او می نگریست و ساعتی دوری او را تاب نمی آورد. حضرت فاطمه زهرا(س) با دیدن این محبت و وابستگی خدمت پیامبر رسید و فرمود: «محبتی شگفت انگیز و بیش از اندازه در میان زینب و حسین می بینم، چنان که زینب بی دیدار حسین صبر و شکیب از کف می دهد و اگر ساعتی صدای حسین را نشنود، جان می دهد».

رسول خدا(ص) با شنیدن این سخن آه دردناکی کشید و اشک از دیدگان مبارکش جاری شد و فرمود: «ای روشنی چشم من! این دخترک من زینب با هزار گونه رنج و سختی به انواع بلاها و مصیبت ها گرفتار خواهد شد».[10]

امام حسین(ع) تصمیم گرفته بود به سوی عراق حرکت کند. ابن عباس از سر خیرخواهی خواست ایشان را از تصمیم خود بازدارد، ولی امام نپذیرفت و عزم را جزم کرد که حرکت کند. ابن عباس وقتی چنین دید، گفت: «پس حالا که می خواهی بروی، حداقل زنان و کودکان را با خود همراه نکن.» در این هنگام زینب(س) برآشفت و فریاد برآورد: «آیا می خواهی سید و آقای ما به تنهایی به طرف عراق برود؟! او را تنها نخواهیم گذاشت. با او زنده ایم و با او می میریم».[11]

پی نوشت:

[1]. نک: مهدی نیلی پور، فرهنگ فاطمیه، اصفهان، مرکز فرهنگی شهید مدرس، 1384، ص 187.

[2]. همان.

[3]. همان.

[4]. همان، ص 247.

[5]. همان، ص 444.

[6]. محمد دشتی، فرهنگ سخنان حضرت زهرا(س)، انتشارات قدس، پاییز 82، چ 2، ص 119.

[7]. نک: حسن الهی، زینب کبری عقیله بنی هاشم، تهران، مؤسسه فرهنگی آفرینه، 1375، ص 29.

[8]. نک: همان، ص 22.

[9]. نک: همان، ص 95.

[10]. نک: همان، ص 95.

[11]. همان، ص 95.

مشروب خواری مردان، جرمی علیه زن و خانواده





چکیده:

بشر در دوران معاصر دچار آسیب‎ها و چالش‎های فردی و اجتماعی فراوانی شده و در تکاپوی حل آنها، در دام نابهنجاری‎های دیگری گرفتار شده است. الکلیسم، یکی از نابهنجاری‎هایی است که تأثیرات منفی و مخرّبی را در عرصه‎های فردی، خانوادگی و اجتماعی به همراه دارد. بدین لحاظ نهاد خانواده، به عنوان مهمترین نقطه آسیب‎پذیر این انحراف و زنان، به عنوان اولین قربانیان این کجروی اجتماعی محسوب می‎شوند؛ به گونه‎ای که می‎توان میخوارگی مردان را جرمی علیه زنان تلقی کرد. در این نوشتار ضمن بررسی آماری میزان مشروبخواری، علل بیولوژیکی، روانی و اجتماعی آن و پیامدها و زیان‎های ناشی از میگساری با تأکید بر نهاد خانواده و زنان مورد بررسی قرار گرفته و در پایان نیز اصول پیشگیری از این معضل و راهکارهای آن ارائه شده است.



شکلک های محدثه


چکیده:

بشر در دوران معاصر دچار آسیب‎ها و چالش‎های فردی و اجتماعی فراوانی شده و در تکاپوی حل آنها، در دام نابهنجاری‎های دیگری گرفتار شده است. الکلیسم، یکی از نابهنجاری‎هایی است که تأثیرات منفی و مخرّبی را در عرصه‎های فردی، خانوادگی و اجتماعی به همراه دارد. بدین لحاظ نهاد خانواده، به عنوان مهمترین نقطه آسیب‎پذیر این انحراف و زنان، به عنوان اولین قربانیان این کجروی اجتماعی محسوب می‎شوند؛ به گونه‎ای که می‎توان میخوارگی مردان را جرمی علیه زنان تلقی کرد. در این نوشتار ضمن بررسی آماری میزان مشروبخواری، علل بیولوژیکی، روانی و اجتماعی آن و پیامدها و زیان‎های ناشی از میگساری با تأکید بر نهاد خانواده و زنان مورد بررسی قرار گرفته و در پایان نیز اصول پیشگیری از این معضل و راهکارهای آن ارائه شده است.

واژگان کلیدی:

شرابخواری، میخوارگی، اعتیاد به الکل، میگساری، الکلیسم، انحرافات اجتماعی، مشروبخواری، خانواده، زنان، مردان، جرم.

امروزه استفاده از مواد آسیب‎زا از جمله الکل، در جهان به یک بحران اجتماعی و اخلاقی تبدیل شده و بشر را به سوی پرتگاه خطرناکی کشانده است.

درحال حاضر بیش از 100 میلیون نفر در آمریکا از الکل استفاده می‎کنند و حدود 12 تا 15 میلیون آمریکایی به طور افراط آمیزی الکل را بکار می‎برند و مبتلا به الکلیسم می‎باشند. این عارضه در آمریکا به طور وحشتناکی در حال فزونی است و هرساله 000/200 نفر یا بیشتر را شامل می‎شود و بیشتر مصرف‎کنندگان در سنین 19-13 سال هستند. مصرف الکل سالیانه باعث مرگ و میر نیمی از مردمی است که در اثر تصادفات اتومبیل مصدوم می‎شوند. همچنین 50 درصد قتل‎ها و آدم‎کشی‎های عمدی، 40 درصد تهدیدات، 35 درصد زنای به عنف و 30 درصد خودکشی‎ها بر اثر مصرف مشروبات الکلی است. متوسط طول عمر الکلی‎ها 12 سال کمتر از کسانی است که مشروب نمی‎خورند و در حال حاضر الکل سومین عاملی است که در آمریکا موجب مرگ و میر می‎شود و در ورای امراض قلبی و سرطان بوجود می‎آید.

نگاهی به تعداد مصرف کنندگان مشروبات الکلی در چند کشور جهان، پرده از عمق این کجروی و انحراف اجتماعی برمی‎دارد. هرچند که این آمارها متعلق به سالیان قبل می باشد ولی به خوبی وضعیت اسفناک این پدیدة شوم را در جهان نشان می دهد. بی تردید این آمارها، اکنون افزایش یافته است.

جدول (1): تعداد معتادان به الکل در هر صد هزار نفر جمعیت بیست سال به بالا در چند کشور صنعتی در سال‎های مختلف

منبع: سازمان بهداشت جهانی

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و حاکمیت ارزش‎های دینی، نرخ ارتکاب بسیاری از مفاسد اجتماعی کاهش یافت و یا به صفر رسید، اما پس از پایان جنگ تحمیلی، به تدریج بر آمار مصرف‎کنندگان الکل افزوده شد و در چند سال اخیر مصرف الکل به ویژه در میان جوانان کشور افزایش یافت. البته به دلیل تحریم قانونی و شرعی در ایران، معضل الکلیک وجود ندارد، اما گرایش به استفاده از مشروبات الکلی نسبت به سال‎های گذشته افزایش یافته است و عمده کالایی که به صورت قاچاق از غرب کشور (مرز عراق) وارد می‎شود، مشروبات الکلی است.

به اعتقاد مدیرکل امور آزمایشگاه‎های سازمان پزشکی قانونی، آمار کامل و دقیقی از مصرف کنندگان و معتادان الکل وجود ندارد، اما افرادی که به عنوان متهم یا مشکوک به مصرف شبانه روزی الکل هستند، از طریق دستگاه‎ها و ضابطین قضایی برای آزمایش پزشکی قانونی ارجاع داده می‎شوند، اکثراً مردانی در سنین 20 تا 30 سال هستند و بیشترین میزان مصرف مشروبات الکلی نیز در طی روزهای تعطیل صورت می‎گیرد. اخیراً در پرونده‎های مختومة دادگاه‎های عمومی کشور نیز نرخ مشروبخواری در حال افزایش است.

جدول (2): تعداد پرونده‎های مربوط به جرم مشروبخواری طی سال‎های 1380 1375

سال 1375 1376 1377 1378 1379 1380
فراوانی 90886 122588 137353 154714 165354 217440

منبع: دفتر آمار و پردازش داده‎ها، دادگستری جمهوری اسلامی ایران

در مقایسه اجمالی پرونده‎های ارجاعی به دادگستری از سال 1375 تا 1380 به مدت پنج سال، بیش از 130 درصد رشد جرائم، مربوط به مشروبخواری است و افزایش مزبور، پرده از عمق این فاجعه برمی‎دارد. گرایش شدید به مصرف مواد الکلی، زمینه اجتماعی را برای سودجویان حرفه‎ای فراهم آورده و کارگاه‎های زیرزمینی با شیوه‎های غیربهداشتی، اقدام به تولید غیرقانونی الکل کرده‎اند، به گونه‎ای که در سال 1381 بیش از 150 شهروند تهرانی بر اثر مصرف مشروبات الکلی دست‎ساز فوت کرده‎اند.

تعریف مفاهیم کلیدی

در این بخش مفاهیم اساسی که کاربرد زیادی در این نوشتار دارند، تعریف شده است:

1 میخوارگی

این اصطلاح عمدتاً برای مصرف مفرط الکل، وابستگی به الکل یا آسیب‎دیدگی ناشی از آن بکار می‎رود.

2 اعتیاد به الکل

هرگاه شخص در نوشیدن مشروبات الکلی و مواد مخدر افراط نماید، دچار اعتیاد به الکل (الکلیسم) شده است. واژه اعتیاد به الکل در بررسی‎های علمی کاملاً رایج است، اما برخی ترجیح می‎دهند که به جای کاربرد اصطلاح اعتیاد، از مفهوم وابستگی استفاده نمایند.

تاریخچه

استفاده از الکل ریشة دیرینه‎ای در زندگی بشر دارد، «کمبوجیه» اولین کسی بوده که در قرن ششم پیش از میلاد، نام الکلیک به او اطلاق شده است. بسیاری از مردمان فرهنگ‎های قدیم مانند مصر، یونان و رُم در استفاده از شراب افراط می‎کردند. قدیمی‎ترین فرمول تهیه شراب، در حدود یک و نیم قرن قبل از میلاد مسیح به وسیله «مارکوس کاتا» در ایتالیا ثبت شد. در حدود 800 سال بعد از میلاد مسیح، مرحله تقطیر توسط یکی از شیمیست‎های عرب توسعه پیدا کرد، بعد از این اختراع، شاهد افزایش چشمگیر الکل هستیم.

پیش از ظهور اسلام، میگساری در عربستان نیز شیوع داشت، اما با طلوع خورشید عالم‎تاب اسلام، در طی چند مرحله، حکم تحریم مشروبات الکلی توسط قرآن کریم بیان شد: «یا ایهاالذین آمنوا انماالخمر و المیسر والانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون.»

«ای مؤمنان، شراب، قمار، بت‎ها و شرط‎بندی با تیرها، پلیدی و کار شیطان است، از آن اجتناب کنید تا رستگار شوید.»

بعد از این حکم تحریمی، شرابخواری در تمام سرزمین‎های اسلامی، به حداقل رسید و پس از گذشت چندین سال، در سرتاسر کشورهای اسلامی ممنوع گردید.

برای اولین بار در سال 1887 روان‎پزشکی روسی به نام کورساکوف نوعی بیماری روانی را کشف نمود که عامل از بین رفتن حافظه (به خصوص حافظه وقایع اخیر) است.

البته گرایش به استفاده از الکل در کشورهای اسلامی به دلیل تابوی تحریم شراب، تبدیل به بحران اجتماعی نشده است. با پیروزی انقلاب اسلامی، میگساری تقلیل یافت، اما پس از پایان جنگ تحمیلی و بروز برخی ناهنجاری‎های اجتماعی، به تدریج بر آمار مصرف کنندگان الکل افزوده شد و آسیب‎های اجتماعی ناشی از آن دامنگیر خانواده و زنان گردید، البته نکته حائز اهمیت، بازشناسی علل و عوامل گرایش برخی مردم، به ویژه جوانان به مصرف مشروبات الکلی است.

علل و عوامل مشروبخواری

برای شناخت عوامل گرایش و اعتیاد به الکل پژوهش‎های فراوانی انجام شده است. برخی محققان بر روی عوامل ژنتیک و وراثتی تأکید زیادی دارند و برخی دیگر میخوارگی را پاسخی به فشارهای زندگی تلقی کرده‎اند. از دیدگاه برخی اندیشمندان نیز عوامل روانی و اجتماعی، تأثیر بیشتری بر وابستگی به الکل دارند.

1 عوامل ژنتیکی و بیولوژیکی

در مورد تأثیر این تیپ عوامل، دو دیدگاه کلی وجود دارد:

دیدگاه اول: در این نظریه بیان می‎شود که براساس تحقیقات گسترده و شواهد فراوان تجربی، آمادگی و استعداد الکلیلک شدن فرد از طریق توارث منتقل می‎شود. آنان معتقدند که بدن بعضی از افراد نسبت به برخی از ویتامین‎ها و مواد غذایی، اشتهای مادرزادی شدیدی دارند، از این‎رو برای جبران این کمبود به نوشیدن مشروبات الکلی مبادرت می‎ورزند. تحقیق «بلویلر» نشان داد در بین 28 درصد معتادان آمریکایی و سوئیسی اختلالات غدد داخلی به خصوص تیروئید و هیپوفیز وجود دارد. شواهد نشان می‎دهدکه توزیع فراوانی اعتیاد به الکل میان اعضای خانواده‎ها چشمگیر است. در تحقیقی که «آمارک» در میان 645 معتاد به الکل در سوئد انجام داد، نتیجه گرفت که تقریباً 25 درصد برادران و خواهران این بیماران، مبتلا به الکلیسم بودند. در پژوهشی دیگر که «بلویلر» انجام داد با مطالعه 50 معتاد آمریکایی و 50 معتاد سوئیسی مشاهده کرد که در هر دوگروه 28 درصد پدران، 5 درصد مادران، 15 درصد برادران، 5 درصد خواهران بالاتر از 40 سال، مبتلا به مصرف الکل بوده‎اند.

از سوی دیگر طی مطالعه‎ای که «وینوکر» در مورد 259 الکلیک بستری در بیمارستان انجام داد، مشاهده نمود که حدود کمی بیش از 40 درصد آنها، والدین الکلیک داشته‎ اند. «گودوین و بگران» نیز در سال 1973 از تحقیقات خود نتیجه گرفتند، بچه‎هایی با والدین الکلیک که به وسیله پدر و مادرخوانده‎های غیر الکلیک نگهداری می‎شدند، در حدود سن 20 سالگی، دوبرابر کسانی که پدر و مادر اصلی آنها الکلیک نبودند، تمایل به مصرف الکل داشتند.

دیدگاه دوم: برخی از پژوهشگران براین باورند که گرایش به الکل محصول وراثت و بهم خوردن تعادل آنزیم‎ها و یا غدد داخلی نیست، بلکه علت اصلی آن محیط شخص الکلیک می‎باشد. در تحقیقی که توسط «برکس و میتلمن» انجام شده است 36 کودک را که والدین الکلیکی داشتند، به عنوان گروه آزمایش به پرورشگاه سپردند، 25 کودک دیگر را که دارای والدین غیر الکلی بودند، به عنوان گروه کنترل انتخاب کردند، سپس ملاحظه نمودند که احتمال الکلیک شدن گروه آزمایش، نسبت به گروه کنترل چندان زیاد نبوده است، بدین صورت فرضیه‎های ژنتیکی گرایش به الکل مورد شک و تردید واقع گردید. به هرحال با توجه به شواهد و تحقیقات بیشتر، دیدگاه دوم، موّجه‎تر به نظر می‎رسد و امروزه این عامل در کنار سایر عوامل روانی و اجتماعی مورد توجه قرار دارد.

2 عوامل روان‎شناختی

بی‎تردید عوامل درونی و برونی در سوق دادن افراد به میگساری بیش از عوامل ژنتیکی و بیولوژیکی تأثیر دارند. برخی افراد برای کاهش اضطراب و فشارهای روانی مشروب می‎خورند. شرابخواری می تواند نشانه عدم ثبات شخصیت و یا واکنش نسبت به فشار محیط باشد.

از دیدگاه روان‎کاوان، شرابخواری نوعی دفاع روانی است. «فروید» معتقد بود که مشروبخواری برگشت به مرحله دهانی است و در این مرحله کودک از هرگونه مسئولیت آزاد بوده و کاملاً به عوامل بیرون از خود متکی است. «آدلر» نوشیدن الکل را جبرانی برای فرار از احساس حقارت می‎داند و «رادو» نتیجه می‎گیرد که مشروبخواری برای برطرف کردن احساس پوچی، محرومیت، یأس وسرخوردگی در زندگی است.

پژوهشگران گزارش داده‎اند که الکلیک‎ها پیش از مصرف الکل، دارای هیجانات نابالغی می‎باشند، از دنیا انتظارات زیادی دارند، احتیاج بیش از حد به ستایش و قدردانی داشته، در مقابل شکست، از خود واکنش حقارت‎آمیز نشان می‎دهند. در برابر ناکامی، تحمل کمی دارند، در انجام نقش‎های زن و مرد احساس عدم کفایت و عدم شایستگی می‎کنند.

شخصیت ضداجتماعی و افسردگی دو نوع بیماری بالینی هستند که وابستگی زیادی به نوشیدن بیش از حد مشروبات الکلی دارند.

خصوصیت مشترکی که در بیشتر افراد مشروبخوار مشاهده می‎شود، «شخصیت ناسازگارانه» است. با این وصف افراد به صرف داشتن شخصیت ناسازگارانه و نابهنجار الکلیک نمی‎شوند. فرد الکلیک تصویر منفی از خود دارد، احساس عدم کفایت می‎کند و ترجیح می‎دهد که یکسری خصوصیات دیگر نظیر اغراق و مبالغه در استفاده از مکانیسم‎های دفاعی مانند انکار و تکذیب، دلیل‎تراشی، بی‎شخصیتی، آسیب بر کنترل و انگیزه و تصمیم‎گیری توأم با نیرنگ و فریب را نیز نشان دهد.

نظریه پردازان براین باورند که مشروبخواری اغلب جهت کاهش اضطراب و احساس محرومیت انجام می‎شود و به طور کلی مشروبخواران دارای شخصیت رشد نیافته، کودکانه، نارسیستیک و لذت‎طلب هستند، آنها تحمل محرومیت را ندارند و قبول مسئولیت و رویارویی با مسائل زندگی برایشان دشوار است.

شیفر به این نتیجه رسیده است که الکلیسم یک پاسخ به اضطراب می‎باشد، یعنی فرد برای اینکه از دست اضطراب خلاص شود، به الکل پناه می‎برد.

رنجش، خشم، افسردگی و دیگر حالات ناخوشایند، نتیجه زندگی فشارآور بر او است. پس برای اینکه در مقابل تنش، احساس راحتی و آسودگی کند، به مشروبات الکلی پناه می‎برد و دائم‎الخمر می‎شود و سرانجام این‎چنین الگوی رفتاری، برای سازگاری وی با فشارهای درونی، به صورت عادت درمی‎آید.

همان طوری که بندورا بیان می‎کند انسان‎ها معمولاً به نتیجه آنی رفتار، بیش از نتیجه دراز مدت آن توجه دارند، به طور نمونه شخص الکلیک به عواقب خوشایند شراب واقف است و می‎داند که پس از نوشیدن شراب، شاداب می‎شود (نتیجه آنی)، ولی توجه نمی‎کند که بعدها به سرزنش اجتماعی و احساس گناه (نتیجه درازمدت) مبتلا خواهد شد. البته با تجربه بالینی ثابت شده است که مصرف افراطی الکل با احساس حقارت، تمایلات هوسرانی و آمادگی برای اضطراب ارتباط دارد.

اختلال شخصیت

الگوی اختلال شخصیت، تأثیر عمیقی بر تفکر روانپزشکی دربارة وابستگی به الکل گذاشته است، شواهدی در دست است که نشان می‎دهد بسیاری از الکلی‎ها مشکلات روانی یا نیمرخ‎های شخصیت نابهنجار دارند. گساپ و آیزنک (1980) بیش از 20 معتاد را در 3 مرکز درمانی با آزمودنی‎های گروه کنترل مقایسه کردند، گروه معتادان از نظر هریک از 4 مقیاس پرسشنامه شخصیت آیزنک با گروه نابهنجار تفاوت داشتند، ولی مهمترین تفاوت آنها در نمره‎های بسیار بالای روان رنجوری معتادان به الکل بود که دچار مشکلات خلقی (عاطفی)، به ویژه احساس اضطراب و افسردگی بودند.

اختلال شناختی

اشخاص به طور ناگهانی و توجیه‎ناپذیر قربانی الکلیسم نمی‎شوند، آنها به طور فعال درگیر مصرف الکل می‎گردند و نگرش‎ها، باورها، اهداف و انتظاراتشان در این کار نقش مهمی دارد. برای مثال این بحث که آیا الکل باعث کاهش اضطراب و تنش می‎شود، می تواند در گرایش فرد به الکل مؤثر باشد. زیرا بسیاری از افراد مشروبخوار انتظار دارند که الکل تنش و اضطراب آنان را کاهش دهد و این موضوع ممکن است در تصمیم‎گیری آنان برای نوشیدن الکل مؤثر باشد. مارلت و همکارانش (1973) اهمیت این نوع انتظارات را در تحقیقات خود نشان دادند.

3 عوامل خانوادگی

روابط و تعامل میان اعضای خانواده، در گرایش و مصرف الکل، نقش غیرقابل انکاری دارد، از این رو در خانواده‎های الکلی، امکان گرایش دیگر اعضای خانواده بیشتر است و رفتار والدین میخواره، فرزندان را به استفاده از الکل تشویق می‎کند. پدر الکلی در بدو امر، با مخالفت‎های جدی سایر اعضای خانواده به ویژه همسرش، به دلیل بروز رفتارهای ناشایست، کتک‎کاری فرزندان، تجاوز نامشروع، همسایه‎آزاری و.... مواجه می‎شود. در این صورت فرد برای تداوم اعتیاد به الکل، احتیاج به جلب نظر همسر دارد و معمولاًً تلاش می‎کند تا همسرش را وابسته به مشروب نماید تا بتواند به رفتار نابهنجار خود را ادامه دهد و مزاحمی نداشته باشد.

ناسازگاری والدین، طلاق و جدایی پدر و مادر نیز می‎تواند بستر مناسبی را برای احساس شکست و فشار اجتماعی ایجاد کند و در نتیجه گرایش به الکل را افزایش دهد.

4 عوامل فرهنگی و اجتماعی

بسیاری از پژوهشگران معتقدند ساختارها و عوامل اجتماعی در میزان گرایش و وابستگی به الکل تأثیر جدی دارد. هورتون (1943) در مطالعاتی که در مورد 56 جامعه بدوی انجام داد، متوجه شد که هر چقدر سطح ناامنی در فرهنگی زیاد باشد، مصرف الکل نیز به همان اندازه زیادتر خواهد شد و علت آن در دسترس بودن الکل و قابلیت دریافت فوق‎العاده الکل است.

از سوی دیگر برخی پژوهشگران وجود دوگانگی فرهنگی و فشارهای ساختاری را در گرایش به الکل مؤثر دانسته‎اند. بیلز به سه عامل فرهنگی در گرایش به الکل اشاره کرده است:

1) میزان فشار و تنش درونی که در اثر قواعد فرهنگی بوجود می‎آید.

2) تشویق مشروبخواری از طریق فرهنگ.

3) فرصتی که فرهنگ برای جانشین ساختن احتیاجات ارضاء نشده و همچنین سازگاری با تنش و اضطراب آماده می‎سازد.

بسیاری از پژوهشگران نیز به تأثیر الگوهای فرهنگی بر مصرف الکل اشاره کرده‎اند، نخستین نسل آمریکائی‎های ایتالیایی تبار و آمریکائی‎های یهودی، به فرهنگ‎هایی تعلق دارند که مشروبخواری در بین خانواده های آنان و یا در محیط‎های مذهبی متداول است. در ایالات متحده آمریکا تعداد معتادان به الکل در میان سیاهپوستان و پورتوریکویی‎ها بسیار زیاد است. نخستین بررسی‎هایی که درباره وابسته‎های اجتماعی اعتیاد به داروها انجام شده است، به اوضاع نامساعد اجتماعی و اقتصادی اشاره کرده‎اند، از جمله اینکه بین جایگاه اقتصادی پایین، پیشرفت تحصیلی ضعیف، زندگی خانوادگی از هم گسیخته و زندگی در محله‎ها و خانه‎های پرجمعیت، با اعتیاد به الکل رابطة قوی وجود دارد.

آنومی

عامل اجتماعی دیگری که اهمیت آن از سایر عوامل فرهنگی اجتماعی کمتر نیست؛ تغییرات سریع در ساختارها و نهادها و پایگاه‎های اجتماعی افراد جامعه است. هنگامی که جامعه از حالت سنتی به وضعیت مدرن تغییر می‎کند، بسیاری از هنجارها و ارزش‎های اجتماعی دگرگون می‎شود و در این حالت تحولات بسیاری رخ می‎دهد که هنجارها و ارزش‎های قبلی فرومی‎ریزد، در حالی که هنجارها و ارزش‎های جدید شکل نگرفته و نهادینه نشده است. لذا اعضای جامعه دچار تردید و سردرگمی شده و وضعیت آنومی یا بی‎هنجاری اجتماعی ایجاد می‎شود، این شرایط گرایش اعضای جامعه را به مصرف مشروبات الکلی افزایش می دهد.

لذت جویی بی ضابطه در اوقات فراغت

یکی دیگر از عوامل فرهنگی و اجتماعی گرایش به میگساری عدم برنامه ریزی صحیح و ارزشی برای گذران اوقات فراغت است؛ بشر به طور طبیعی برای رفع خستگی از اعمال روزانه و برنامه های ثابت زندگی، اوقاتی را به تفریح و تفرّج اختصاص می دهد و در آن ساعات به انواع ورزش ها، دیدار از دوستان، استفاده از رسانه ها و سایر فعالیت های تفریحی می پردازد. در روایات اسلامی، اوقات شبانه روزی انسان مؤمن به سه بخش تقسیم شده است: یکی برای کار و تلاش و کسب حلال، دوم برای عبادت و بندگی خدا، سوم برای استفاده از نعمت های الهی جهت شادابی در دو بخش دیگر.

حضرت علی (ع) در مورد اوقات فراغت می فرماید: «ما احق الانسان ان تکون له ساعة لایشغلها عنها شاغل». «چه سزاوار است که انسان، ساعتی و لحظاتی را برای خود داشته باشد که هیچ بازدارند ه ای او را از آن لحظه ها بازندارد».

بنابراین می بایست این تمایل غریزی بشر به استفاده از اوقات فراغت، با آموزه های دینی و توصیه های مسئولانة مربیان هدایت و کنترل گردد، در غیر این صورت ساعات اوقات فراغت زمینه ای برای لذت جویی و خوش گذرانی های خطرناک تبدیل خواهد شد. حضرت علی (ع) دراین باره فرمود: «با فراغت، هوسرانی است». متأسفانه گاه مشاهده می شود جوانان در اوقات فراغت به تفریحات مضر روی آورده و بهترین فرصت های جوانی را به انواع پلیدی ها آلوده می سازند.

در پاره ای از اوقات، میگساری و مصرف مشروبات الکلی، زینت بخش کوهنوردی یا مجالس شب نشینی شده است، بی آنکه به زیان ها و عوارض شوم آن توجه شود.

مجالس عروسی، جشن تولد ها و سایر محافل خصوصی و خانوادگی در صورت عدم حاکمیت ارزش های اخلاقی و دینی، می تواند زمینه بروز برخی ناهنجاری ها را فراهم نماید؛ مع الاسف گاهی استفاده از مشروبات الکلی در این گونه محافل، نوعی پرستیژ اجتماعی تلقی می شود، به گونه ای که مصرف کنندگان می پندارند گوی سبقت را از هم ردیفان خود ربوده اند، غافل از آنکه پس از مصرف و ایجاد حالت مستی، انواع فسادها و تجاوزهای جنسی رخ داده و هویت و بنیان خانواده و روابط انسانی از بین می رود و پردة حیا و عفت برای همیشه در آتش شهوات حیوانی خواهد سوخت.

عدم کارایی سیستم کنترل اجتماعی

کنترل و نظارت اجتماعی مکانیسم هایی است که جامعه برای واداشتن اعضایش به سازگاری به کار می برد. به عبارت دیگر، کنترل اجتماعی به مجموعه عوامل محسوس و نامحسوسی گفته می شود که یک جامعه در جهت حفظ معیارهایش به کار می برد.

دورکیم براین باور است که اگر در جامعه ای همبستگی اجتماعی یعنی نیروی کششی که افراد یک جامعه را بهم پیوند می دهد قوی باشد، اعضای آن با ارزش ها و هنجارهای اجتماعی همنوا می شوند، ولی اگر در جامعه ای همبستگی اجتماعی ضعیف باشد، ممکن است مردم به سوی رفتار مجرمانه کشیده شوند. جامعه شناسان از دو نوع کنترل اجتماعی شامل رسمی و غیررسمی نام می برند. مقصود از کنترل غیررسمی شکلی از کنترل اجتماعی است که در عرصه رویارویی اجتماعی اعضای جامعه در خانواده، مدرسه، محل کار، مسجد، دانشگاه و.... تحقق می یابد. افرادی که برخلاف هنجارها و معیارهای اجتماعی رفتار کنند، تحت فشار قرار گرفته و از جامعه طرد می شوند. بنابراین گروه های مرجع نقش مهمی در همنوایی افراد با هنجارها و ارزش ها ایفا می کنند.

کنترل رسمی نیز مجموعه قوانین و مقررات حقوقی و قانونی است که با مجرمان و کجروان اجتماعی برخورد قانونی می کند و با وضع مجازات بدنی، اقتصادی و... افراد را کنترل می نماید.

از دیدگاه اسلام، مکانیسم کنترلی افراد و واداشتن آنان به رعایت هنجارها و ارزش ها می بایست در درون افراد باشد، زیرا در پرتو اعتقاد درونی به خدا و قیامت، کجروی افراد تقلیل خواهد یافت و با تضعیف سیستم کنترل درونی، هنجارشکنی و گرایش به منکرات از جمله شرابخواری رو به افزایش خواهد گذارد. در جامعه ای که امر بمعروف و نهی از منکر (کنترل اجتماعی) به عنوان دخالت در کار دیگران و مانع آزادی های آنان تلقی شود، زمینه برای انواع هنجارگریزی ها فراهم می شود.

تزلزل گروه های مرجع در پایبندی به ارزش ها

گروه مرجع گروهی است که به هنگام ارزیابی و داوری فرد درباره خود، به عنوان الگو به کار می رود. گروه مرجع از آن نظر اهمیت دارد که به فرد کمک می کند تا ارزش ها، اهداف و معیارهای خاص رفتاری داشته باشد. گروه مرجع معیارهای رفتاری مورد تأیید و پذیرش را به فرد نشان می دهند، این گروه ها به فرد کمک می کنند که به ارزیابی خود بپردازد. براین اساس، گروه های مرجع باید نسبت به ارزش ها و هنجارها پایبندی نشان دهند تا افراد دیگری که حرکات و سکنات آنان را الگوی خود می دانند با اطمینان خاطر و اشتیاق کامل، به هنجارها وفادار بمانند، زیرا عدم تقید گروه های مرجع، نظیر پدر و مادر، هنرمندان، نخبگان و افراد ممتاز اجتماعی، موجب تزلزل و سستی ارزش ها و هنجارها در جامعه می شود.

فقدان اطلاع رسانی در مورد عواقب میگساری

انسان ها برپایه دو عنصر اساسی جلب منفعت و رفع ضرر برای انجام یا ترک فعل تصمیم می گیرند. آگاه سازی و دانش افزایی افراد خانواده ، از عواقب کجروی ها و آسیب های اجتماعی بر نهاد خانواده و روابط زن و شوهر، از مهمترین وظائف نهادهای فرهنگی است.

چنانچه این نهادها نتوانند خانواده ها را از عوارض سوء ناشی از مصرف مشروبات الکلی آگاه سازند و فقط، گزارش ها و اخبار مصرف الکل را منتشر نمایند، این عمل می تواند به عامل اشاعه این منکر تبدیل شود. بدین لحاظ وسائل ارتباط جمعی می بایست از طریق مصاحبه با کارشناسان، ساختن فیلم های مستند و سینمایی و سایر آفرینش های هنری، چهره زشت میگساری و تبعات آن را برای خانواده ها و اقشار مختلف مردم آشکار سازند و این پدیدة ناپسند اجتماعی را از ابعاد مختلف و جدید موشکافی نمایند.

پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، کتاب ها و مقالات متعددی در ارتباط با تحریم شراب و آثار فیزیولوژیکی، روانشناسی و اجتماعی مشروبخواری منتشر گردیده است، ولی متأسفانه پس از انقلاب، یا به دلیل غفلت از شیوع تدریجی میگساری در میان افراد جامعه، یا به جهت رویه نادرست پاک کردن صورت مسئله به جای حل آن، اقدامات مناسب فرهنگی جهت اطلاع رسانی دربارة پیامدهای شوم این عمل انجام نگردیده است. در حالی که می توان با ارائه آخرین دستاوردهای علمی از گسترش این کجروی اجتماعی جلوگیری نمود.

5 عوامل سیاسی

در کنار طرح سایر عوامل مؤثر بر گرایش به الکل نباید از تأثیر عوامل سیاسی به ویژه در جامعه اسلامی غفلت نمود. زیرا نظام سلطه جهانی از طریق اشاعه فساد و نابهنجاری سعی در استثمار ملل اسلامی می نماید.

آمریکا، به عنوان دشمن نظام اسلامی ایران، پس از ناامیدی و شکست در انواع توطئه نظیر تهاجم نظامی، ترور شخصیت های بزرگ، تحریم اقتصادی بر علیه جمهوری اسلامی ایران، درصدد تهاجم فرهنگی و ترویج بی بند و باری است.

ورود سیل آسای بطری های مشروبات الکلی از مرزهای کشور حتی به طور رایگان از جمله ترفندهای امریکا علیه ایران است.

بدون تردید غرب، همانگونه که تمدن اندلس را با ترویج فساد و شرابخواری از حاکمیت مسلمانان خارج ساخت، امروز درصدد است با ورود مشروبات الکلی به صورت رایگان، پایه های نظام اسلامی را متزلزل کند. بدین جهت در بسیاری از وب سایت های اینترنتی و فیلم هایی سینمایی، فرهنگ میگساری را با تمام ظرافت های هنری به مخاطبان القاء نماید.

پیامدهای مشروبخواری

شرابخواری آثار مخرب و نابهنجاری را برای فرد مصرف کننده و اطرافیان او برجای می‎گذارد که برخی از این آثار منفی بر جسم و روان شخص الکلیک است و برخی آثار خانوادگی و اجتماعی می باشد، به گونه ای که خانواده (گروه کوچک اجتماعی) و جامعه (اجتماع بزرگ انسانی) از اثرات سوء آن در امان نیستند. برخی از این پیامدها به شرح ذیل است:

1) آسیب‎های جسمی

اولین اثر مهلک میگساری، بر جسم و بدن فرد الکلیک خواهد بود، به طوری که صدمات جبران ناپذیری را به حواس پنجگانه، دستگاه گوارشی، اعضای تناسلی، دستگاه گردش خون و قلب وارد می‎سازد.

مطابق گزارش محافل طبی و بهداشتی و تجربیات پژوهشگران، پس از ورود الکل به بدن، فقط قسمت اندکی از آن تجزیه شده و از بین می‎رود، ولی قسمت اعظم آن وارد خون شده و از طریق جریان خون به تمام اعضای بدن می‎رسد و از آنجا که الکل ماده‎ای سمی است، هیچ یک از اعضای بدن را سالم نگذاشته و کلیه، معده، کبد، مخاطات دهان، حلق، مری، روده و کبد را فاسد می‎نماید. همچنین اعتیاد به الکل در بیضتین و تخمدان‎ها [علاوه بر صدمه به اعضای حساس تناسلی] تخم و تخمک را مسموم نموده و از این طریق، نسل بعدی را از سلامتی محروم می‎سازد. از دیگر اثرات ناگوار مصرف الکل بر دستگاه تنفسی و گردش خون به ویژه قلب و رگ‎ها می‎باشد که بدون استثناء، تصلب شرائین و سکته‎های قلبی و مغزی را در پی دارد. سلسه اعصاب نیز به علت حساسیت شدید نسبت به الکل، بیش از همه اعضاء و دستگاه‎های بدن صدمه می‎بیند. از دیگر عوارض رایج مشروبخواری اختلال در حواس پنجگانه و مرکز نگهداری ادرار است.

همچنین در اثر مصرف مشروبات الکلی، قدرت و حساسیت بینایی و تشخیص رنگ‎ها کاهش می‎یابد و فرد، به بیماری اختلال در تشخیص رنگها مبتلا می‎شود. از سوی دیگر نوشیدن بیش از حد مشروبات الکلی، به گلبول‎های سفید خون که کار دفاع از بدن را برعهده دارند، آسیب می‎رساند و سبب بروز سرطان می‎شود. خستگی‎های مزمن، حساسیت شدید بیش از حد و فشارهای زندگی از جمله سایر مشکلات و صدمات جسمی مصرف مشروبات الکلی است.

در برخی روایات اسلامی نیز به پاره‎ای از آسیب‎های جسمی الکلیسم اشاره شده است. امام صادق (ع) در مقام بیان علت حرمت شراب می‎فرماید: «حرم‎الله الخمر بعضها و فسادها لان مدمن الخمر تورته الارتعاش....» «خداوند شراب را به علت تأثیر بد و فسادی که بوجود می‎آورد، حرام کرد، زیرا میگسار دچار رعش [در اندام] می‎ شود.»

2) آسیب‎های روانی

میخوارگی به جز اثرات مخرب جسمی، زیان‎های شدیدی را به روح و روان آدمی وارد می‎سازد و فرد را از حالت تعادل خارج می‎کند و در نتیجه باعث بروز رفتارهای نابهنجار می‎گردد. در این بخش به برخی از این آسیب‎ها اشاره می شود:

هذیان

هذیان، یکی از آسیب‎های روان پریشی است که تا مدتی پس از ترک اعتیاد به الکل ادامه می‎یابد، این حالت روحی موجب بی‎قراری، بی‎خوابی، هیجانات و تحریکات شدید در فرد مشروبخوار می‎شود. هذیان با شاخص‎هایی نظیر توهم (دیداری و شنیداری)، ترس شدید و عدم تشخیص محیط زندگی و زمان مشخص می شود.

فراموشی

فراموشی، میراث میخوارگی است، میخواره قادر نیست حوادث روز گذشته را به یاد آورد و گاه برای سرپوش نهادن به ضعف حافظه خود، به گونه‎ای تلاش می‎کند تا وقایع جدید با وقایع قبلی پیوند داده نشود.

زوال عقل

مطابق نتایج پژوهش‎ها، در هنگام مستی و استعمال الکل، نیروی عقل که اعمال و رفتار آدمی را نظم می‎بخشد، به طور موقت تعطیل می‎شود و در این حالت احتمال بروز هر گونه ناهنجاری رفتاری وجود دارد. اسلام بر همین اساس میخوارگی را تحریم کرده است. «شخصی از امام صادق (ع) پرسید: چرا خداوند شراب را حرام ساخته است؟ حضرت فرمود: ساعتی بر مشروبخواران می‎گذرد که زمام عقل از کف می‎دهند، خدا را نمی‎شناسند و پیرو شیطان می‎گردند، چون سررشتة عقل و خردشان را در کف او می‎نهند و فرمان او را انجام می‎دهند.»

زوال عقل در هنگام مستی با نقص های شناختی از جمله، اختلال در حافظه، زبان‎پریشی، کنش‎پریشی، ادراک پریشی و اختلال در کارکرد اجرایی همراه است. در واقع نقص‎های شناختی شاخص اصلی زوال عقل محسوب می‎شود.

افسردگی

این عارضه می‎تواند با استفاده بلند مدت از الکل ایجاد شود. اما گاه فرد دچار افسردگی بوده است و برای تسکین آن، به مصرف الکل اقدام کرده است. بنابراین در درمان باید به توالی این تغییرات توجه کرد.

اضطراب

این بیماری روحی، در طی دوره ترک اعتیاد به الکل رایج بوده است، اما بعضی از بیماران مبتلا به اختلال اضطراب، به عللی برای کاهش آن اضطراب‎ها الکل می‎نوشند.

حسادت بیمارگونه

حسادت مرضی با سوءاستفاده از الکل در آمیخته است. بدبینی‎های غیرهذیانی به شریک جنسی، نسبت به افراد طبیعی رایج‎تر است.

رفتارهای خودآسیب‎زا

خودکشی و رفتار خودآسیب‎زا در بین افراد معتاد به الکل، فراوان‎تر از سایر افراد در این سن است. نسبت الکلیک‎هایی که خودکشی می‎کنند بین 6 تا 20 درصد است.

3) آسیب‎های خانوادگی

آسیب‎های میخوارگی فقط به جسم و روان فرد منحصر نمی‎گردد، بلکه حیات خانواده و اجتماع را تهدید کرده و مشکلات هنجاری بسیاری را در روابط اعضای خانواده و جامعه ایجاد می کند. آسیب های خانوادگی در دو بخش شامل تأثیر بر روابط زوجین و فرزندان مورد بررسی قرار گرفته است:

الف) روابط زوجین

اختلال در تنظیم روابط جنسی

اولین کارکرد اجتماعی خانواده، تنظیم و نظام بخشیدن به رفتارهای جنسی و تولید مثل است. عوامل مختلفی می تواند در این انتظام جنسی اختلال ایجاد کند به طور نمونه میگساری، آسیب‎های جدی را به نظام هنجاری روابط جنسی وارد می‎سازد، زیرا مصرف دائمی الکل، تغییر محسوسی را در کاهش غریزة جنسی فرد معتاد بوجود می‎آورد، به طوری که این امر روابط جنسی فرد الکلیک با همسرش را به سردی می کشاند و در اکثر موارد، علیرغم آنکه مرد به جهت اعتیاد به الکل این مشکل را ایجاد کرده است، اما در اغلب موارد، زن به سرد مزاجی و کاهش روابط جنسی متهم می‎شود. همچنین مطابق تحقیقات انجام شده در انگلستان 40 درصد از بیماران آمیزشی در نتیجه استعمال الکل بوده است. گاهی نیز شخص میخواره، براثر وابستگی شدید به الکل، زن و فرزندان خود را به آلودگی اخلاقی و جنسی می‎کشاند تا از این رهگذر، هزینه تهیه مشروبات الکلی را فراهم نماید.

خشونت علیه همسر

از آنجا که میگساری مرد، کارکردهای خانواده را درهم می‎شکند، با مقاومت همسر مواجه می‎گردد و مرد نیز برای کاهش منازعات، مربوط به مصرف الکل، تلاش می‎کند همسر خود را به استفاده از مشروبات الکلی معتاد نماید و با انواع اعمال نظیر تطمیع و تهدید، او را به شرابخواری ترغیب نماید و بدین ترتیب زن را در انواع فسادها و بحران‎ها وارد ‎سازد، ولی با مقاومت همسر، کار به جدایی و طلاق می‎کشد. میگساری مرد تا آنجا ادامه می‎یابد که موجب بی‎غیرتی شوهر نسبت به زن و فرزندان شده و از اینکه همسرش با مردان دیگر رابطه نامشروع برقرار می کند، اعتراضی نخواهد کرد. متأسفانه گاهی مرد مشروبخوار در پارتی‎های شبانه، همسر خود را قمار می‎کند، بی‎آنکه به عواقب وخیم چنین عمل ننگینی آگاهی داشته باشد.

ضرب و شتم، بدرفتاری با همسر و سوءظن به او، حداقل خشونتی است که مرد الکلی برعلیه همسر خویش اعمال می‎کند.

دلسردی از نقش همسری و مادری

به طور طبیعی هر فردی در نظام اجتماعی نقشی را بر عهده می گیرد و با ایفای آن، ضمن ادای رسالت خویش، به ابقای نظام اجتماعی کمک می کند، ولی گاهی به دلایل مختلف، فرد از نقش و رفتاری که جامعه از او انتظار دارد، دلسرد شده و از روی ناچاری و بدون علاقه آن را انجام می دهد. «دلسردی از نقش»، هنگامی اتفاق می افتد که آن نقش، اولویت خاصی در زندگی فرد ندارد و شخص به جای آنکه نقش را در دل خود جایگزین کند، آن را تنها به این دلیل ایفا می کند که ضرورت ایجاب می کند یا دیگران از او انتظار دارند. ایفای نقش در این حالت غالباً همراه با فشارهای روانی است.

مشروبخواری مرد و اعمال زننده ای که او در محیط خانه وخارج از آن انجام می دهد، زن را در ایفای نقش همسری و مادری بسیار دلسرد می کند، او در چنین شرایطی همسر مست خود را به ناچار تحمل می کند و بر تمام بداخلاقی ها و هرزه گویی های او صبر نموده و احیاناً تأمین نیازهای اقتصادی خانواده را بر دوش می کشد و.... همه اینها در حالی اتفاق می افتد که احساس رضایتمندی از شوهرش نداشته و از حضورش در خانه و زیر یک سقف احساس شرمندگی می کند.

دلسردی زن از ایفای نقش خود، فرد را دچار فشارهای روانی و از خود بیگانگی می کند و بهداشت روانی او را با خطرات جدی مواجه می نماید.

تنزل پایگاه اجتماعی زن

روشن است که پایگاه اجتماعی افراد گاه اکتسابی است و براساس کار و تلاش و شکوفا نمودن استعدادها و مهارت ها بدست می آید و گاه انتسابی بوده و متکی بر زمینه های خانوادگی می باشد و از آغاز تولد به فرد محول شده است.

در اکثر موارد، منزلت و اعتبار اجتماعی زنان، در محیط خانوادگی و به تبع موقعیت اجتماعی همسر ارزیابی می شود. از این روی، هرگونه صعود یا سقوط پایگاه اجتماعی مردان، به پای همسرشان هزینه می شود. بدین معنا که منزلت اجتماعی زن، به طور مستقل و براساس شایستگی های وی مورد توجه قرار نمی گیرد و چنانچه مردی منحرف شود، انحراف وی دامان زن را خواهد گرفت. لذا شرابخواری مرد به عنوان یک کجروی و جرم اجتماعی، شأن و منزلت اجتماعی زن را تنزل می دهد. همچنین میگساری مردان باعث می شود تحرک اجتماعی زنان دچار مشکلات جدی شود، مقصود از تحرک اجتماعی، حرکت افراد و گروه ها بین موقعیت های اجتماعی اقتصادی مختلف می باشد. زنان شایسته ای که می توانستند در سلسله مراتب اجتماعی و اقتصادی بالاتری قرار گیرند و فرصت های بهینه ای را در جهت ارتقاء زندگی اجتماعی داشته باشند، به جهت بدنامی ناشی از میگساری همسر، فرصت ارتقاء اجتماعی را از دست می دهند و حیثیت اجتماعی آنها مخدوش می شود.

از این رو نباید چشم انداز نگران کنندة پیامدهای ناگوار شرابخواری مرد را تنها به فرد مشروبخوار منحصر کرد، بلکه می بایست این آسیب ها را برای همسر و اعضای خانواده مورد توجه قرار داد.

ب) روابط والد با فرزندان

زنای با محارم

یکی از شایع ترین محدودیت ها در رفتار جنسی، ممنوعیت ازدواج یا داشتن روابط جنسی بین اعضای خانواده است، قوانین مربوط به تحریم زنای با محارم، قرن ها قدمت دارد و تقریباً قانونی جهانی است، چنین محرماتی باعث دگرگونی فواصل سنی، اختلاط نسل ها و تغییرات چشمگیر نقش شخص در خانواده می شود. کودکانی که از روابط با محارم به وجود می آیند، احتمال بیشتری در به ارث بردن ژن های مغلوب دارند. اکثر تحقیقات مربوط به زنای با محارم بر روی روابط جنسی پدر دختر متمرکز است. براساس این تحقیقات مردانی که با دختران بالای 12 سال خود رابطه جنسی داشته اند، معمولاً کسانی هستند که پیشینه ای از رفتار تکانشی و مشروبخواری مفرط داشتند. اغلب پدران در حالت مستی به سراغ دختران بزرگتر خود رفته و با آنها رابطه جنسی برقرار می کنند و گاه با وعده و وعید، اقدام به چنین رفتار وقیحانه ای می نمایند. مشروبخواران همچنین احتمال زیادی دارد که در حالت مستی با محارم خود حتی مادر، خاله و عمه خود زنا کند.

پرورش نسل معیوب و بیمار

مصرف الکل عوارض جبران ناپذیری در رشد فرزندان باقی می گذارد. براساس نتایج تحقیقات 17 درصد کودکانی که پدر الکلیک داشته اند، زودتر از موعد مقرر بدنیا آمده اند، 6 درصد کودکانی که در هنگام تولد توانایی زندگی ندارند، از پدران الکلیک هستند. 75 درصد فرزندانی که پدری الکلی دارند، فاقد نیروی قوه عقلانی می باشند. 15 الی 17 درصد اطفال دارای پدری الکلی، مبتلا به امراض دماغی هستند.

پروفسور اروندل در مقاله ای علمی تحت عنوان «الکلیسم و کودکان» نوشته است: «میزان مرگ و میر در کودکان افراد الکلیک بیش از مجموع تعداد مرگ و میر کودکانی است که والدین آنها سفلیس یا مسلول اند.»

ناتوانی در مراقبت و نگهداری از کودکان و سالمندان

یکی دیگر از کارکردهای نهاد خانواده، حمایت زیستی، عاطفی و اخلاقی از اعضای خانواده، به ویژه نوزادان و کودکان، سالمندان و معلولان است.

فرد میخواره در اثر مداومت در شرابخواری، احساس عدم کفایت و بی‎شخصیتی می‎کند. او به جهت اعتیاد به این رفتار انحرافی، از نگهداری خود عاجز می‎ماند، تا چه رسد به اینکه بتواند از کودکان و سالخوردگان مراقبت نماید. فرزندان میخواره، از محبت و عاطفه پدری احساس محرومیت می‎کنند و همین امر موجب بروز عقده‎های روانی و فشارهای اجتماعی در شخصیت فرزندان آنها می‎شود. آنان احساس می‎کنند که پشتوانه‎ای ندارند، زیرا در صحنه‎های مختلف اجتماع، کسی نیست که حمایت‎های لازم را از آنها انجام دهد، پدر الکلی نمی‎تواند کنترل و نظارتی بر روی رفتارهای فردی و اجتماعی فرزندان خود داشته باشد، لذا فرآیند جامعه پذیری و تربیت فرزندان فرد الکلیک آسیب‎پذیر است. سالمندان هم که پس از گذشت سال ها، انتظار خدمت‎رسانی از سوی فرزند خود را دارند، وقتی شاهد میگساری وی هستند، آرزوهای دیرینه خود را از دست رفته می‎بینند و احساس می‎کنند که فرزند آنها در لحظات پایانی عمر نمی‎تواند عصای دوران پیری آنان باشد.

اختلال در فرآیند جامعه‎پذیری کودکان

جامعه‎شناسان معتقدند اجتماعی شدن کودک به معنای آموختن شیوه زندگی و پذیرش هنجارهای اجتماعی، یکی از مهمترین کارکردهای خانواده محسوب می‎شود، بنابراین نهاد خانواده می‎بایست بتواند واحد باثباتی از جامعه‎پذیری باشد به نحوی که کودکان بتوانند فرهنگ و مهارت‎های نقش را که برای زندگی بزرگسالی بسیار اساسی است، بیاموزند. به عبارت دیگر، اجتماعی شدن فرایندی است که در طی آن کودک ناتوان، به تدریج به شخصی خود آگاه، دانا و ورزیده در شیوه‎های فرهنگی تبدیل می‎شود، لیکن پدر الکلی آنقدر در حالت مستی و هیجانات ناشی از شرابخواری غوطه‎ور است که نمی‎تواند الگوی مناسبی برای انتقال فرهنگ، ارزش‎ها، هنجارها و نقش‎های اجتماعی به کودک خود باشد. فرزند چنین پدری، پیوسته شاهد هذیان‎گویی، فراموشی، ترس، اضطراب و نعره‎های بلند پدر مست خود می باشد. طبیعی است که او در چنین خانواده ای، در مورد هنجارهای مناسب یک زندگی صحیح و مطلوب، مطلبی نخواهد آموخت، در این صورت کودکی که هنجارآموز نشده است، به عنوان یک انسان کجرو، در شبکه کنش و تعامل اجتماعی با سایر کنشگران قرار می‎گیرد و از آنجا که جامعه، افراد کجرو را طرد می‎کند، فرزند این خانواده، نمی‎تواند پایگاه و نقش شایسته‎ای را در سلسله مراتب اجتماعی برای خود احراز نماید، از این‎رو فرد میخواره به تدریج از فرهنگ عمومی کناره‎گیری کرده و زمینه جذب وی در خرده فرهنگ بزهکاری فراهم می‎شود.

تنزل پایگاه اجتماعی فرزندان

از دیگر کارکردهای نهاد خانواده، این است که جایگاه و پایگاه اجتماعی کودک را در خصوص تبار منسوبان و خانواده‎ای که شخص بدان تعلق دارد، تعیین می‎کند. به عبارت دیگر خانواده جایگاه اجتماعی اعضای خود را در میان ساختار اجتماعی و سلسله مراتب منزلتی مشخص می‎سازد. در خانواده‎ای که پدر آن دارای شغل آبرومندانه است و به هنجارهای رایج جامعه پایبند می‎باشد، اعضای خانواده از پایگاه اجتماعی خوبی برخوردار می‎باشند و فرزندان خانواده نیز پایگاه و منزلت اجتماعی والایی دارند، اما با اعتیاد پدر خانواده به الکل، پایگاه اجتماعی فرزندان در میان مردم از دست می رود، حیثیت و آبروی خانوادگی آنها مخدوش می‎شود و فرزندان هم به جهت انتساب به چنین پدری، جایگاه اجتماعی والایی نخواهند داشت و دائماً از سوی دیگران سرزنش و تقبیح خواهند شد. از سوی دیگر چنانچه فردی الکلی، در حالت مستی به دلیل تجاوز جنسی، زنی را باردار نماید، کودک این فرد، به جهت فقدان هویت خانوادگی و هویت اجتماعی با مشکلات متعددی مواجه می شود.

فقدان امنیت اقتصادی خانواده

نهاد خانواده مرجع پاسخگویی به نیازهای اقتصادی اعضای خود می‎باشد. پدر خانواده و در مواردی مادر، از طریق کار و تلاش، نیازها و احتیاجات خانواده را تأمین می‎نمایند. با اعتیاد پدر به مصرف بیش از حد مشروبات الکلی، ضربه شدیدی به ساختار اقتصادی خانواده وارد می شود و درآمد خانواده، صرف خرید مشروبات الکلی می گردد و بدین‎ترتیب، نتیجه تلاش‎های اقتصادی خانواده به جای ایجاد رفاه عمومی اعضای خانواده، در مسیر لذت‎جویی شخصی و مصرف الکل از سوی پدر به هدر می‎دهد.

4) آسیب‎های فرهنگی و اجتماعی

پیامبر گرامی اسلام (ص) در خصوص پیامد ناگوار شرابخواری می فرمایند: «شراب، گردآورندة همه گناهان و سرچشمة پلیدی ها و کلید زشتی هاست». به عبارت دیگر شراب می تواند سرچشمة همه پلیدی ها و گناهان باشد و عامل بسیاری از جرائم و منکرات حتی در جامعه اسلامی است.

تجاوز جنسی

گاهی فرد مشروبخوار در حالت مستی، دچار هیجانات زودگذر و تمایلات جنسی شدید می گردد، به گونه‎ای که مرتکب تجاوز به عنف و زنا می‎شود. در روایات اسلامی نیز مفاسد اخلاقی و زنا، به عنوان یکی از پیامدهای زشت شرابخواری شمرده شده است. امام باقر (ع) می‎فرماید: «یدخل صاحبه فی الزنا..... » «شراب، فرد میخواره را به زنا آلوده می‎سازد.» زیرا فرد در حالت مستی هیچ کنترلی بر روابط جنسی خود ندارد.

مرکز مبارزه با اعتیاد در آلمان اعلام کرد که 50 درصد تجاوزات جنسی در آلمان تحت تأثیر مصرف مشروبات الکلی است.

تخمین زده می شود که در ایالات متحده آمریکا، هرثانیه یک زن به زور و تهدید مورد تجاوز قرار می گیرد. تجاوز به عنف در انواع مختلف شامل تجاوز قدرتی، تجاوز خشمانه، تجاوز دگرآزارانه مشاهده می شود.

اکثر متجاوزان جنسی مرد و مشروبخوار هستند که به جهت عدم کنترل بر رفتارهای جنسی خود، مرتکب تجاوز به عنف می شوند و امنیت زنان جامعه را به خطر می افکنند. مشروبخواری مردان، همچنین جامعة زنان را با چالش های جدی روبرو می سازد. به طور نمونه در کشورهایی که تظاهر به مشروبخواری آزاد است، مردان معتاد به الکل، زنان را قربانی وسوسه ها و لذات خود می کنند، به طوری که آنان مجبورند برای حفظ امنیت خود، یا در خانه بمانند و یا در بیرون از منزل، تدابیر امنیتی و خود دفاعی را در پیش بگیرند و هرگز احساس آرامش ننمایند و مداوم از ترس تجاوز مردان مست در اضطراب بسر برند.

آدم‎کشی

شخص الکلی در حالت مستی، دچار هیجانات بسیار شدید روحی می‎شود به طوری که قدرت تعقل از او سلب می‎گردد، در چنین حالتی عشق و نفرت او هنجارمند نیست، به خصوص که برخی از این حالات، بسیار خطرناک است. به طور نمونه، بسیاری از قتل ها و آدم‎کشی‎ها در حالت مستی گزارش شده است که این موضوع حاکی از عمق پیامدهای ناگوار این انحراف می‎باشد. در روایات دینی، «قتل» یکی از پیامدها و آسیب‎های اجتماعی شوم مشروبخواری عنوان شده است. امام رضا (ع) می فرمایند: «خداوند شراب را به موجب اثرات ناگوار از قبیل فساد، تغییر عقل، قتل و آدم‎کشی تحریم نموده است.»

تضعیف ارزش‎های دینی و اجتماعی

در هر جامعه‎ای اساس و قوام فرهنگ، منوط به حفظ هنجارها و ارزش‎هایی است که دین و جامعه برای افراد تعریف و تعیین کرده است. ارزش‎هایی که به جامعه نظم و انتظام می‎بخشند و هرچیزی را در مسیر اصلی خود قرار می‎دهند. اما میخوارگی، کنشگر اجتماعی را به سوی هنجارشکنی و عدم رعایت ارزش‎های اجتماعی و دینی سوق می‎دهد. شرابخواری رابطه انسان با خدا و خلق خدا را آسیب‎پذیر کرده و زمینه هرنوع انحراف اجتماعی را فراهم می‎سازد.

در روایتی امام صادق (ع) می‎ فرماید: «خدا شراب را حرام کرد.... زیرا فرد مشروبخوار، نورانیت دل، مردانگی و مروت را از دست می‎دهد، در ارتکاب کارهای حرام و خون‎ریزی و زنا، گستاخ و بی‎پروا می‎شود و در حالت مستی و نابخردی هیچ بعید نیست که به محارم خود تجاوز کند، شراب بر شرابخوار جز بدی نمی‎افزاید، فردی که مست شد، به دین و دینداری نیز ضربه وارد می‎سازد، زیرا در همان حالت، خداوند را انکار نموده و بر خدا و رسولش افتراء می‎بندد.»

به دلیل چنین پیامدها و آسیب‎هایی، می‎بایست از رواج و شیوع میخوارگی پیشگیری کرد، البته این مهم، مستلزم رعایت اصول و قواعدی خاص است.

اصول پیشگیری از مشروبخواری

اصول کلی جلوگیری از انحراف شرابخواری به شرح ذیل می باشد:

تبیین آموزه‎های دینی در مورد تحریم شراب و آثار زیان بار اخلاقی و فرهنگی آن.

تغییر نگرش مردم در مورد زیان‎های مصرف الکل به وسیله آموزش در مدارس، رسانه‎ها و محافل دینی و مذهبی.

پیشگیری از زمینه‎های روانی و اجتماعی شرابخواری.

محدود کردن دسترسی افراد به الکل، به ویژه در مراکز تفریحی و سیاحتی.

کنترل عوامل اجتماعی مؤثر بر مصرف الکل مانند بیکاری، فقدان تسهیلات در اوقات فراغت و....

ممانعت از حضور در جلسات و میهمانی‎هایی که مشروبات الکلی مصرف می‎شود، از این رو حضرت علی (ع) می‎فرماید: «لاتجلسوا علی مائدة شرب علیها الخمر فان الحبه لایدری متی یؤخذ»

«بر سر سفره‎ای که در آن شراب نوشیده می‎شود منشینید؛ زیرا که آدمی نمی‎داند چه وقت جانش ستانده می‎شود.»

الزام در ارائه گواهی عدم مشروبخواری جهت ثبت ازدواج رسمی. این امر موجب می شود تا افراد شرابخوار مطابق حدیث پیامبر اکرم (ص) در ازدواج دچار مشکل محدودیت شدید شوند.

کنترل و بازرسی دقیق کالاهایی که از مرزهای غربی وارد می شود. (مشروبات الکلی عمدتاً از طریق این مرزها وارد کشور می شود)

9- اطلاع رسانی عمومی و فرهنگی و حساسیت زایی در خانواده در مورد خطرات الکلیسم و تبیین اهداف دشمن در ترویج میگساری و تشریع پیامدهای خانوادگی و اجتماعی آن.

10 تبیین فلسفه تحریم شراب از طریق یافته های علوم تجربی و اجتماعی.

نظریات و راهکارهای درمان مشروبخواری

پژوهشگران، تئوری‎ها و نظریاتی را پیرامون روش‎های درمان این رفتار ناپسند ارائه نموده اند:

1) نظریات فیزیولوژیکی

از سال‎ها قبل تلاش‎های بسیاری برای درمان اعتیاد به الکل، توسط پزشکان انجام گردیده و آموزش پزشکی نیز آنان را ترغیب کرده است تا برای این نوع مشکلات به تبیین‎های زیست شیمیایی و فیزیولوژیکی روی آورند. در نمودار ذیل، عناصر درمان مشخص شده ‎اند:

دارو یا مواد

عوامل اجتماعی عوامل روان‎شناختی

بعضی از پژوهشگران این عقیده را مطرح کرده‎اند که در زیرساخت اختلالات مربوط به اعتیاد، باید بعضی از مکانیسم‎های فیزیولوژیکی وجود داشته باشد. برای تحقیق این تئوری دو اقدام پیشنهاد شده است:

اقدامات طبی در دفع مسمومیت

در این اقدام، مستی و مسمومیت حاد الکلیک برطرف شده و پزشک دستورات غذایی طبی، برای احیاء و تقویت جسمی فرد الکلی و داروهایی از قبیل کلردی آگزی پوکسید جهت رفع مسمومیت تجویز می‎کند تا نشانه‎های بیماری را از بین ببرد و در جهت بهبود فرد الکلیک تلاش نماید. این داروها سبب تحریک، تهوع، تخفیف فشار و از بین رفتن اضطراب می‎شود و از روان‎پریشی ترسناک و تشنج‎آور جلوگیری می‎کند.

جراحی مغزی

برپایه برخی گزارشات، مشخص شده است که میل به خوردن الکل، به وسیله قسمتی از مغز کنترل می‎شود، خنثی‎سازی این مرکز که بیش از 50 میلی‎متر مکعب حجم ندارد، بیمار را برای همیشه درمان می‎کند.

2) نظریات روانشناختی

تنفر درمانی

یکی از راههای درمانی مورد پذیرش همگان، ایجاد نفرت نسبت به شراب در شخص الکلیک است، رومی‎ها در گذشته، با قراردادن مار زنده در داخل گیلاس شراب و یا مجبور کردن معتاد به نوشیدن مشروب بی‎مزه، موجب نفرت و انزجار از مشروب می‎شدند. ولی امروزه نوعی الکالوئید به نام «امتین هیدروکلرراید»، را به ماهیچه یا عضله فرد الکلیک تزریق می کنند، سپس به او الکل داده می دهند، بدین ترتیب فرد با دیدن و بو کردن الکل، دچار تهوع می‎شود. تکرار این عمل با روش‎های شرطی، به عنوان یک بازدارنده قوی در مشروبخواری‎های بعدی مورد استفاده قرار می‎گیرد.

شرطی سازی

ویکر (1948) نخستین کسی است که نقش مهم عوامل مربوط به شرطی شدن را در اعتیاد مطرح کرد، هرگاه به دنبال پاسخ‎های کنش‎گر به داروها و مواد افیونی، مواد محرّک‎زای دستگاه عصبی مرکزی، نظیر آمفتامین‎ها یا کوکائین یا آرام‎بخش‎هایی مانند باربیتورات‎ها تزریق شود، سرعت این نوع پاسخ‎ها افزایش می‎یابد. از نظر ویکر، رفتارها و اشیای مرتبط با دارو، در نتیجه همراهی مکرر با تقویت اولیه ناشی از دارو به تقویت کننده‎های ثانوی تبدیل می‎شوند، به همین ترتیب، محرک‎هایی که به طور منظم با نشانه‎های ترک اعتیاد به الکل تداعی می‎شوند، دارای ویژگی‎های اجتنابی شرطی هستند. ویکر معتقد است که میزان زیاد مصرف در میان معتادان ممکن است ناشی از خاموشی ناقص هر دو تقویت کننده‎های ثانوی مثبت و منفی باشد.

3) نظریات دینی

بی‎تردید دین نمی‎تواند نسبت به چنین آسیب عظیم فردی، اجتماعی، روحی و جسمی بی‎تفاوت باشد، از این‎رو برای پیشگیری از این انحراف اجتماعی راهکارهایی را پیشنهاد کرده است:

توجه به ارزش‎های معنوی و اخلاقی

تعالیم دین برای اطاعت دینداران از آموزه‎های الهی، تشویق‎ها و تنبیهاتی را بیان کرده است؛ این شیوه می‎تواند تأثیر بسزایی در ایجاد انگیزه جهت ترک اعتیاد به الکل وکمک به فرد برای اجتناب از رویکرد مجدد به این کار داشته باشد. پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرماید: «من ترک الخمر لغیرالله سقاه الله من الرحیق المختوم فقال علی(ع): لغیرالله قال نعم والله صیافة لنفسه». «هرکس برای غیر خدا [هم که شده] شرابخواری را رها سازد، خداوند او را از شراب خالص و مهر شده بنوشاند. حضرت علی (ع) عرض کرد: آیا اگر برای غیر خدا هم چنین نماید؟! حضرت فرمود: آری به خدا قسم برای حفظ سلامتی خویش است».

اعمال تنبیهات اجتماعی

شریعت اسلامی، مجازات اجتماعی را برای مصرفکنندگان الکل در نظر گرفته است تا هم فرد الکلیک آن را ترک کند و هم دیگران تمایل به شرابخواری پیدا نکنند. از جمله آنکه روایتی از حضرت رسول اکرم (ص) نقل شده است که:

«شارب الخمر لاتصد قوه اذا حدّث ولاتز وجّوه اذا خطب ولا تعودوه اذا مرض ولا تحضروه اذامات ولا تأتمنوه علی امانة».

«شرابخوار اگر سخنی گفت، باور نکنید و اگر خواستگاری کرد به او زن ندهید و چنانچه بیمار شد، به عیادتش نروید و اگر مرد، بر جنازه‎اش حاضر نشوید و به او امانت مسپارید».

در روایات اسلامی، هشت مجازات اخروی نیز برای شارب خمر نام برده شده است که عبارتند از:

1 عدم قبولی چهل روز نماز2 خوردن گل سرشته به زردابة اهل دوزخ3 تبدیل شدن به سگ های اهل جهنم 4 مردن در حال تشنگی 5 محشور شدن در حالت تشنگی 6 کبودی چشم، سیاهی چهره و آویخته بودن لبها 7 محروم بودن از رحمت خدا با نوشته شدن بر پیشانی، 8 شب و روز در خشم خدا بودن.

اطلاع رسانی در مورد این تنبیهات اجتماعی می تواند گرایش به مصرف مشروبات الکلی را کاهش دهد.

منابع

القرآن الکریم.

انجمن روان‎پزشکی آمریکا: «راهنمای تشخیص و آمار اختلال‎های روانی»، ترجمه محمدرضا نیکخو و دیگران، انتشارات

سخن، چاپ اول، 1374.

اچ ترنر، جاناتان: «مفاهیم و کاربردهای جامعه‎شناسی»، ترجمه محمد فولادی و محمد عزیز بختیاری، مؤسسه آموزش و

پژوهش امام خمینی (ره)، چاپ اول، 1378.

ابن بابویه قمی، محمدبن علی بن حسین: «علل الشرایع»، منشورات اعلمی، چاپ اول، 1408 قمری.

ایروین جی؛ ساراسون و دیگران: «روان شناسی مرضی»، ترجمه بهمن نجاریان و دیگران، انتشارات رشد، چاپ دوم، 1378.

حرعاملی، محمدبن حسن: «وسائل الشیعه»، دار احیاءالتراث.

حقانی، حسین و دیگران: «بلاهای اجتماعی قرن ما»، نشر شرکت انتشار (قم)، چاپ سوم، 1348.

خوش سلوک، مهران؛ جوادپور، سحر: «آخرین دستاوردها پیرامون شراب خواری»، نشر پیام معرفت، چاپ اول، 1380.

: «روان‎شناختی نابهنجار و زندگی نوین»، ترجمه کیانوش هاشمیان، نشر دانشگاه الزهراء، 1376.

ستوده، هدایت الله: «آسیب شناسی اجتماعی»، انتشارات آوای نور، چاپ هشتم، 1370.

شاملو، سعید: «آسیب‎شناسی روانی»، انتشارات رشد، چاپ پنجم، 1373.

صبور اردوبادی، احمد: «الکل از نظر فقه اسلامی»، دارالتبلیغ، چاپ دوم، 1351.

قمی، عباس: «سفینه البحار»، دارالاسوة، چاپ اول، 1414 قمری.

کوئن، بروس: «مبانی جامعه‎شناسی»، ترجمه غلامعباس توسلی و رضا فاضل، انتشارات سمت، چاپ سیزدهم، 1381.

گلدر، مایکل: «مبانی روان پزشکی آکسفورد»، ترجمه کیانوش هاشمیان، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، چاپ اول،

1377.

گیدنز، آنتونی: «جامعه‎شناسی»، ترجمه منوچهر صبوری، نشرنی، چاپ دوم، 1374.

محمدی ری‎شهری، محمد: «میزان الحکمه»، دارالحدیث، چاپ دوم، 1379.

مجلسی، محمدباقر: «بحارالانوار»، مکتبة اسلامیة، چاپ اول، 1389 قمری.

ولیندزی، پاول: «تشخیص و درمان اختلال‎های روانی بزرگسالان در روان شناسی بالینی»، ترجمه محمدرضا نیکخو، نشر

مهارت، چاپ اول، 1379.

در همین حوالی (سلوک خانوادگی )



سلوک خانوادگی شهید بهشتی

زهرا رضاییان

پای حرف هایش که می نشینی، ناخودآگاه وارد دنیای جدیدی می شوی که تو را تا اوج خداباوری بالا می برد و شور شگرف حق باوری را در وجودت شکوفا می کند. حرف هایش از زبان خودش شنیدنی تر است:


شکلک های محدثه

سلوک خانوادگی شهید بهشتی

زهرا رضاییان

پای حرف هایش که می نشینی، ناخودآگاه وارد دنیای جدیدی می شوی که تو را تا اوج خداباوری بالا می برد و شور شگرف حق باوری را در وجودت شکوفا می کند. حرف هایش از زبان خودش شنیدنی تر است:

من محمد حسینی بهشتی، در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان محله لومبان متولد شدم. منطقه زندگی ما از مناطق بسیار قدیمی شهر است. تحصیلاتم را در یک مکتب خانه، در 4 سالگی آغاز کردم و خیلی سریع خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یک نوجوان تیزهوش شناخته شدم. وقتی قرار شد به مدرسه بروم، از من امتحان ورودی گرفتند و گفتند باید به کلاس ششم برود، اما از نظر سنی نمی تواند... .

در سال هایی که در حوزه درس می خواند، به فکر افتاد در دانشگاه هم درس بخواند. استعداد و اعتماد به نفسش چنان بالا بود که در کنار تحصیل در حوزه و دانشگاه، به آموزش زبان انگلیسی هم روی آورد و چندی بعد در دبیرستان های قم به تدریس زبان انگلیسی پرداخت. پویایی و شور زندگی، در نگاهش موج می زد.

بعد از کودتای 28 مرداد، در یک جمع بندی به این نتیجه رسیدیم که در آن نهضت، ما کادرهای ساخته شده کم داشتیم. پس یک حرکت فرهنگی ایجاد کردیم و در زیر پوشش آن کادر ساختیم.

تأسیس دبیرستان دین و دانش در قم، همکاری با مجله های مکتب اسلام و مکتب تشیع که آغاز فعالیت های نوشتاری حوزه بودند، سامان دادن به ساختار حوزه علمیه قم، همکاری با هیئت مؤتلفه اسلامی، بازنویسی کتاب های تعلیمات دینی مدرسه ها، سامان دهی به مرکز اسلامی هامبورگ به منظور شناساندن اسلام به اروپایی ها و شناساندن انقلاب اسلامی به نسل جوان، سازمان دهی روحانیان مبارز، عضویت در شورای انقلاب، عضویت در مجلس خبرگان رهبری، تشکیل حزب جمهوری اسلامی، ریاست دیوان عالی کشور و... از جمله فعالیت های شهید بهشتی برای پیشبرد انقلاب و اسلام بود.

بهترین معرفی را درباره او، سال ها بعد از شهادتش از زبان یار قدیمی اش رهبر معظم انقلاب اسلامی می شنویم:

شهید بهشتی مجموعه ای از خصلت های پسندیده و نیک بود و من شخصاً تا به حال فردی مثل آقای بهشتی در گذشته و در حال ندیده ام. شهادت آقای بهشتی واقعاً مکمل شخصیت ایشان بود و مرگ طبیعی مسلماً برای ایشان ناچیز بود. وقتی آقای بهشتی زنده بودند، از همه توان و ظرفیت خودشان برای اعتلای اسلام استفاده کردند و شهادتشان هم به همین گونه برای اعتلای اسلام مؤثر بود.[1]

پای حرف های همسرش که می نشینی، جلوه های دیگری از زندگی سراسر ایمان و یقینش برایت آشکار می شود و چشمه جوشان خداباوری و خداشناسی را در تمام لحظه های زندگی اش جاری می یابی.

هنوز هم وقتی می خواست از او حرف بزند، برق محبت را می شد در چشمانش دید. هر چند صدایش از بغض، دو رگه می شد و نمی از اشک در گوشه چشمانش جا خوش می کرد، ولی صبور و آرام اشک ها را همان جا نگه داشت و چنین تعریف کرد:

خیلی مهربان بود. با من که همسرش بودم، همانند یک پدر رفتار می کرد. از بس که مهربان بود و خوش اخلاق، همیشه احساس می کردم با پدرم روبه رو هستم. 29 سال با هم زندگی کردیم و در تمام این سال ها حتی یک بار کاری نکرد که من از او دلخور شوم... .

همیشه و همه جا مراعات حال مرا می کرد. اوایل انقلاب یک وقت می شد که به خاطر تراکم کارها، مهمانانی سرزده به خانه ما رفت و آمد می کردند . این طور موارد، سر راه برای مهمان ها غذای آماده می گرفت تا من به زحمت نیفتم.

با همه کارهایی که داشت و وقتی می آمد خانه خیلی خسته بود، اما شاداب و سرحال وارد می شد. اول با من و بعد با بچه ها احوال پرسی می کرد. بعد از من می پرسید: امروز چه کردید؟ مشکلی پیش نیامد؟ کمکی از دستم برمی آید؟ بچه ها در کارهای خانه کمکتان کرده اند؟ بعد هم می گفتند: «بچه ها که هستند بدهید کارها را تا جایی که می توانند و در توانشان هست، انجام بدهند. خودتان را به زحمت نیندازید.» و دائماً هم به بچه ها توصیه می کرد مراعات حال مرا بکنند و در کارها کمکم کنند که من به زحمت نیفتم.

هرگز به یاد ندارم یک کلمه تحقیرآمیز به من گفته باشد. هر ماه ده درصد حقوقش را به من می داد و می گفت: « این غیر از مخارج خانه است و به شما تعلق دارد. هر طور دوست دارید مصرف کنید. او می دانست که من به بسیاری از امور مقید هستم و ممکن است بعضی چیزها را که می خواهم، از خرج خانه نخرم. به همین دلیل ، این پول را در اختیار من می نهاد. هرگز نشد قبل از من به سراغ بچه ها برود. او همیشه وقتی وارد خانه می شد، اول احوال مرا می پرسید.

اصرار عجیبی داشت که من درس بخوانم و برایم وقت می گذاشت و در یادگیری درس ها کمکم می کرد تا آماده شرکت در امتحانات بشوم.

او به من اختیارات زیادی داده بود. حتی موقعی که می دید زیاد در خانه می نشینم، می گفت: خانم! بلند شوید و از فرصت ها استفاده کنید. از خانه بیرون بروید، گردش کنید و به دوستان و اقوام سر بزنید. زیاد در خانه نشستن، انسان را افسرده می کند و صبح های جمعه با بچه ها به اطراف ولنجک می رفتیم و پیاده روی می کردیم و او اصرار داشت که من حتماً همراهشان باشم.

ما مثل دو شریک بودیم. او برادری نداشت و همیشه به من می گفت: تو پشتیبان من هستی هر کاری می خواستم بکنم، اگر تو نبودی که کمکم کنی، نمی توانستم به ثمر برسانم. هر جا می رفتیم، با هم بودیم. حتی مسافرت ها را تنها نمی رفت، چه وقتی در آلمان بودیم چه در اینجا هر جا می رفت، می گفت: تو هم باید باشی. تو فقط همسر من نیستی، بلکه دلگرمی من هستی.

به نشاط بچه ها خیلی اهمیت می داد. در آن دوران محیط های تفریحی، خیلی برای خانواده های مذهبی مناسب نبود. او ما را سوار ماشین می کرد و به اطراف تهران و جاهای خوش آب و هوا می برد و یکی ـ دو ساعتی قدم می زدیم. برای بچه ها شیرینی و بستنی می خرید و با آنها بازی می کرد تا خستگی هفته از تنشان بیرون برود و برای درس هفته بعد آماده باشند.

طوری با بچه ها رفتار می کرد که گویی حرف مهمی زده یا کار خیلی مهمی انجام داده اند و به این ترتیب، اعتماد به نفس بچه ها را تقویت می کرد تا بتوانند مستقل فکر کنند و راحت حرفشان را بگویند و نظر بدهند. یک بار برای اینکه علی رضا را که 8 ساله بود تشویق کند، کتابی به او داد و از او خواست نظرش را درباره کتاب بگوید. کتاب پر از فکاهیات بود. وقتی از علی رضا پرسید: کتاب چطور بود؟ او با شهامت گفت: کتاب را خواندم، خیلی چیزهای بی تربیتی در آن نوشته بود. ]در واقع با این کارش[ حتی به بچه ها این شهامت را داده بود که اگر با نویسنده کتابی رو به رو شدند، نظرشان را محکم و مؤدبانه بیان کنند.

مراکز تفریحی بیرون معمولاً جو سالمی نداشت، برای همین تا جایی که امکان داشت، وسایل تفریح بچه ها را در خانه فراهم می کرد. مثلاً دستگاه آپارات نمایش فیلم هشت میلی متری خریده بود که بچه ها در خانه فیلم تماشا کنند یا برای پسرها وسایل نجاری خریده بود و در زیرزمین خانه هم برایشان میز پینگ پنگ گذاشته بود. نوارهای متعدد قرآن، ماشین تایپ، دوچرخه، موتورسیکلت و خلاصه هر آنچه در وسعش بود، برای بچه ها می خرید که خیلی نیازمند رفتن به مراکز تفریحی نباشند. جمعه ها را هم که کلاً به آنها اختصاص می داد. وقتی هم بچه ها پای تلویزیون می نشستند، با لحن مهربان می گفت: «حیف نیست بنشینید.» بعد هم بچه ها را تشویق می کرد که در باغبانی و چیدن علف های هرز باغچه کمک کنند. همه قصد او این بود که بچه ها را با طبیعت مأنوس کند و آنها به تلویزیون عادت نکنند.

کارهای خانه را میان بچه ها تقسیم کرده بود و در این میان، کار زنانه و مردانه وجود نداشت. پسرها هم درست مثل دخترها به موقعش ظرف می شستند و خانه را جارو و گردگیری می کردند، اما خرید بیرون را یا خودش انجام می داد یا پسرها.

اگر در سفری امکان داشت که ما را ببرد، هرگز تردید نمی کرد. حتی در سفرهای کاری هم، با هزینه شخصی خودش، ما را همراه می برد و در آنجا اگر شده نصف روز را با ما صرف کند، حتماً این کار را می کرد. مثلاً وقتی در مشهد قرار بود با علمای برجسته آنجا دیدار کند، چند روز را هم به خانواده اختصاص می داد و در آن ساعات اگر دعوتش هم می کردند، نمی رفت.

درآمدش هر چه که بود، متعلق به خانواده بود. او حتی یک ریال از دادگستری حقوق نگرفت و از آنجا پشیزی به خانه نیاورد. می گفت: «وقتی این همه آدم مستضعف داریم، روا نیست که من از دادگستری حقوق بگیرم. شما باید بدانید که زندگی تان باید با همین حقوق بازنشستگی من بگذرد.» او ماهی 5500 تومان حقوق می گرفت که خرج خانواده و خرج های دیگر را از همان می داد. یک شب لامپ خانه سوخته بود. من به مغازه های اطراف سر زدم و پیدا نکردم. زنگ زدم دادگستری که آقا از فروشگاه آنجا لامپ بخرید و بیاورید. جواب داد: هرگز! خدا نکند من چنین کاری بکنم. شما عجالتاً شمع روشن کنید تا ببینم چه می کنم، تا این اندازه احتیاط می کرد. او در بحث خانواده جز به راحتی من و فرزندانمان فکر نمی کرد و می گفت: «حاضر نیستم به خاطر موقعیت اجتماعی خودم و حرف مردم، از رفاه و آسودگی خانواده ام بگذرم. اگر کسی از من توقع دارد گذشت و ایثار کنم، از حق خودم می گذرم، اما مراعات خواست خانواده در حد مقدورات، خلاف شرع نیست...».

برق چشمانش نشان از هزاران حرف ناگفته در دلش دارد؛ دلی که صندوقچه ای است از اسرار یک زندگی شیرین و پرمحبت که حرف اول را در آن خداباوری می زند. شاید اگر پای حرف هایش بنشینی هزاران حرف دیگر هم داشته باشد که یقیناً دارد، اما گاه سکوت بهتر از کلام، حرف های دل آدمی را بازگو می کند و بانو عزت الشریعه مدرس مطلق ناگفته های بسیاری دارد که وقت، مجال شنیدن آنها را نمی دهد.[2]

در همین حوالی(2)/ گل واژه هایی از شهید بهشتی درباره زن و حجاب

فاطمه عرب شیبانی

خواست و کشش جنسی در زن و مرد برای آن است که در پرتو آن کانون محبت و عاطفه و مسئولیت مشترک به وجود آید.

وقتی اسلام در پوشش زن و مرد و صحبت کردن و رفتار آنها سخت گیری می کند، این تنگ نظری نیست، وسعت نظر است.

اسلام نمی خواهد معنویت انسان، در زباله دانی جنسیت و سکس قربانی شود.

اسلام نیازهای مادی و بدنی را چنان با نیازهای عاطفی و معنوی [در] می آمیزد که نشان دهد حتی در ارضای یک احتیاج مادی نمی توان از نقش آن در ارضای نیازهای معنوی غافل بود.

زن دل­سوز با ایمان که خانه و کاشانه و خانواده را به بهترین صورت اداره می کند تا مرد بتواند در میدان های دیگر با فراغت بال تلاش کند، مجاهد خوانده می شود.

همین که زن برای خدا و از روی آگاهی بتواند بخش عظیمی از جامعه را، میدان خانه و خانواده را خوب اداره کند، این جهاد است.

اگر می خواهیم به سوی اسلام اصیل همه­جانبه تمام عیار پیش رویم، باید مسئله پوشش مطلوب و با کرامت خواهران را یک مسئله سطحی و کم­بها اعلام نکنیم.

قید و بند رفتاری را بپذیر. حدود الله و قیود الله را بپذیر تا آزاد شوی؛ آزاد برای پرواز و ما باید خط جمهوری اسلامی­مان را در این سو ترسیم کنیم.

وقتی صحبت از پوشش با کرامت خواهران به میان می آید، بدانیم این مسئله اصلی است.

وقتی قرار است محتوای یک جامعه، عفت و پاکدامنی زن و مرد باشد، آن وقت مسئله پوشش برازنده یک خواهر مسلمان، دیگر مسئله فرم و شکل ساده بی بها یا کم­بها نیست؛ شکلی عمیقاً در رابطه و در خور آن محتواست.

باید عفت اخلاقی جامعه مسلمان و امنیت اجتماعی اش هر دو تأمین باشد. در این زمینه اتفاقاً نقش حکومت خیلی قوی است، باید طوری باشد که واقعاً یک زن اگر نیمه شب از خیابانی خلوت و تنها عبور می کند، امنیت داشته باشد.

همان طور که نظم عبور و مرور محترم است، عفت و پاک دامنی در جامعه اسلامی هزار بار از آن محترم تر است.

یک زن باید بی هیچ ملاحظه به جنبه جنسی، نقش خودش را در جامعه بازی بکند و ما باور داریم که زن می تواند نقش واقعی خودش را در جامعه اجرا بکند و ظاهر شدن با پوشش کافی در جامعه و توجه به رابطه بین خود و مردان، یک مسئله اسلامی است.[3]

زن در اسلام، زنده، سازنده و رزمنده است؛ به شرط آنکه لباس رزمش، لباس عفتش باشد و شکل شرکتش در مبارزات و مجاهدات منافی با حفظ عفت، پاکدامنی و اصالتش نباشد.[4]

ما بر اساس بینش اسلامی برای زن کرامت خاصی قائل هستیم. ما معتقدیم پوشش خواهران ما باید پوششی باشد که با کرامت آنها سازگار تر است. وقتی قرار است در جامعه رابطه مرد و زن یک رابطه در محدوده کار، فعالیت، هم­کاری، خلاقیت و سازندگی باشد، باید از هر نوع شائبه دیگر پاک بماند و با آن پوششی که در اسلام برای زن تعیین شده، این رابطه به طور طبیعی می تواند پاک تر و منزه تر بماند.[5]

اگر برای دختر و پسر همه چیز از جمله مسکن، خوراک، پوشاک، سواد، بهداشت و درمان تأمین شود، ولی ازدواج نکند، احساس کمبود می کند. انسان به یک کانون عاطفی احتیاج دارد که در آن رابطه اش با انسان های دیگر رابطه ای گرم، عاطفی، صمیمی و آرام­بخش باشد.[6]

خانواده یک هسته نیرومند اجتماعی است و زن و شوهر بایستی یکدیگر را بر پایه آرمان و ایمان مشترک انتخاب کنند.[7]

روش اسلام این است که تعهدات اجتماعی میان خانواده تقسیم شود و منصفانه این است که مردها وقت خود را چنان تنظیم کنند تا بتوانند ساعت های بیشتری را در منزل باشند و همسرانشان بتوانند به فراگیری علوم مذهبی و کلاسیک و خدمات اجتماعی و شرکت در مجامع اسلامی برسند.[8]

در همین حوالی (3)سلوک خانوادگی شهید صدوقی از زبان حجت الاسلام محمدعلی صدوقی (فرزند شهید صدوقی)

پدرم، به افراد منزل و به دیگر افراد، محبت فوق العاده ای داشت. محبت و عاطفه ایشان مردم را به طرف خود جلب می کرد. بدیهی است که کسی که به غیر محبت دارد، به افراد خانواده خودش بیشتر محبت می کند. او در خانه با بچه ها صحبت می کرد و هیچ گاه برخورد تندی با ما نداشت. ایشان مقام والا و ابهت ویژه ای داشت که ما حرف عادی هم نمی توانستیم با ایشان در میان بگذاریم، مثل اینکه در برابر یک شخصیت خیلی بزرگ نشسته باشیم که واقعاً هم همین طور بود و این شخصیت ایشان در ما بسیار اثر داشت و تربیت وی بسیار خوب بود. در منزل آزادی های زیادی به ما می داد و از آن حالت دیکتاتوری در منزل ما خبری نبود.

ما را به کارهای واجب خودمان راهنمایی و از کارهای حرام منع می کرد و همیشه به عنوان راهنما، مستحبات را به ما می آموخت که ما عمل کنیم.[9]

در همین حوالی (4)سیره خانوادگی آیت الله سید جواد حسینی خامنه ای[10]

1. توجه به تربیت فرزندان

سید جواد در تربیت فرزندان دقت خاصی داشت و به شخصیت کودک احترام می گذاشت. رهبر معظم انقلاب درباره این ویژگی پسندیده پدربزرگوارش چنین می گوید:

گاهی پدرم مثلاً می خواست به نماز برود یا به مسجد می رفت... ما را صدا می کرد. از بچگی به ما «علی آقا» می گفتند. علی و محمد نمی گفتند، علی آقا و محمد آقا می گفتند. احتراممان می کردند (صدا می کردند) علی آقا، محمد آقا بیایید برویم مسجد. ما هم می دویدیم عمامه می گذاشتیم سرمان و عبا می پوشیدیم و با آقا می رفتیم مسجد... .

2. توجه به محیط آموزشی فرزندان

تربیت دینی فرزندان برای سید جواد اهمیت ویژه ای داشت. از این­رو، رهبر انقلاب را به همراه برادر بزرگترش سید محمد، به مکتب سپرد تا الفبا و قرآن فراگیرند. سپس آنها را به مدرسه تازه ­بنای اسلامی و دارالتعلیم دیانتی برد. ایشان دوران ابتدایی را در آن مدرسه گذراندند، ولی از آن پس، سید جواد اجازه نداد فرزندانش به مدارس جدید و دبیرستان بروند؛ چراکه شرایط و محیط مدارس جدید بر اثر تحمیل فرهنگ غربی، با روحیه روحانی و زهدپیشه سید جواد سازگار نبود. او آرزو داشت فرزندانش وارد حوزه علمیه دینی شوند و راه پدرشان را ادامه دهند.

3. تشویق فرزندان به آموختن علوم دینی

رهبر معظم انقلاب درباره دلیل ورودش به حوزه علمیه و انتخاب این راه می فرماید: «عامل و موجب اصلی در انتخاب این راه نورانی روحانیت، پدرم بودند و مادرم نیز علاقه­مند و مشوق بودند.» پدر رهبر انقلاب در تمام مراحل آموزش علوم دینی، نقش مهمی در پیشرفت فرزند برومند خود داشت.

پی نوشت:

[1]. مقام معظم رهبری.

[2]. این مقاله با نگاهی به نشریه «شاهد یاران» کاری از بنیاد شهید انقلاب اسلامی (ویژه نامه شهدای 7 تیر) شماره ، تیرماه 1385، تهیه شده است.

[3]. ارزش ها در نگاه شهید بهشتی، انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی، 1378، چ 3، صص 71 و 72.

[4]. ماهنامه «پیام زن»، تیر 85، ش 4، صص 11 و 12.

[5]. همان.

[6]. همان، ص 13.

[7]. همان.

[8]. همان.

[9]. نک: سید محمد مکی، یادواره شهید آیت الله صدوقی، قم، انتشارات امام محمد باقر(ع)، 1362، صص 57 و 60، به مناسبت 11 تیرماه، سالروز شهادت آیت الله محمد صدوقی، چهارمین شهید محراب.

[10]. گلشن ابرار، پژوهشکده باقر العلوم، قم، نشر معروف، تابستان 79، ج 1، صص 973 و 975، به مناسبت 15 تیرماه، سالروز رحمت حجت الاسلام و المسلمین سید جواد خامنه ای، پدر مقام معظم رهبری.

اولین سینی چای


آیه هایی درباره معیارهای انتخاب همسر

پاک­دامنی

الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطّیِّباتُ لِلطّیِّبینَ وَ الطّیِّبُونَ لِلطّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرّؤُنَ مِمّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ. (نور: 26)

زنان پلید برای مردان پلیدند، و مردان پلید برای زنان پلید، و زنان پاک برای مردان پاکند، و مردان پاک برای زنان پاک.

ایمان

وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَه وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنّهِ وَ الْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنّاسِ لَعَلّهُمْ یَتَذَکّرُونَ. (بقره: 221)

و با زنان مشرک ازدواج مکنید تا ایمان بیاورند. قطعاً کنیز با ایمان بهتر از زن مشرک است، هر چند [زیبایی] او (زن مشرک) شما را به شگفت آورد و به مردان مشرک زن مدهید تا ایمان بیاورند. قطعاً برده با ایمان بهتر از مرد آزاد مشرک است، هرچند [مال او] شما را به شگفت آورد، آنان (شما را) به سوی آتش فرا می خوانند و خدا به فرمان خود، [شما را] به سوی بهشت و آمرزش می خواند و آیات خود را برای مردم روشن می کند، باشد که متذکر شوند.

شکلک های محدثه

آیه هایی درباره معیارهای انتخاب همسر

پاک­دامنی

الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطّیِّباتُ لِلطّیِّبینَ وَ الطّیِّبُونَ لِلطّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرّؤُنَ مِمّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ. (نور: 26)

زنان پلید برای مردان پلیدند، و مردان پلید برای زنان پلید، و زنان پاک برای مردان پاکند، و مردان پاک برای زنان پاک.

ایمان

وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَه وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنّهِ وَ الْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنّاسِ لَعَلّهُمْ یَتَذَکّرُونَ. (بقره: 221)

و با زنان مشرک ازدواج مکنید تا ایمان بیاورند. قطعاً کنیز با ایمان بهتر از زن مشرک است، هر چند [زیبایی] او (زن مشرک) شما را به شگفت آورد و به مردان مشرک زن مدهید تا ایمان بیاورند. قطعاً برده با ایمان بهتر از مرد آزاد مشرک است، هرچند [مال او] شما را به شگفت آورد، آنان (شما را) به سوی آتش فرا می خوانند و خدا به فرمان خود، [شما را] به سوی بهشت و آمرزش می خواند و آیات خود را برای مردم روشن می کند، باشد که متذکر شوند.

اولین سینی چای (2) چه کسی بهترین همسر است؟

مهری کلهر

این نقطه­چین برای هر کس یک جور پر می شود و هر کس به آن یک­جور پاسخ می دهد. من این سؤال را از چند نفر پرسیده ام. چند مورد از پاسخ ها را بخوانید تا بعد.

خانم 45 ساله متأهل: «بهترین همسر یعنی همسر شهلا خانم. خدا شانس بده. برایش آشپزی و بچه­داری می کند، پولش هم از پارو بالا می رود. هر وقت که خانه­تکانی­داره برایش مستخدم می آره؛ شوهر خوب، یعنی این».

متأهل، 37 ساله: «بهترین همسر؛ یعنی همسر من. از هر ماه 20 روزش را خانه مادرشه و اجازه می ده من یک نفس راحت بکشم».

احمد. ف 27 ساله: «بهترین همسر؛ یعنی همسری که غر نزند، غیر از این، همه چیز را می شه تحمل کرد».

زهرا. م متاهل 28 ساله: «بهترین همسر کسی است که دروغ نگه و سر به راه باشه و آدم رو شرمنده صاحب­خانه و در و همسایه نکنه».

حمید رضا خموشی، 29 ساله: «بهترین همسر وجود نداره. هر کسی یه عیبی داره».

محمد. الف، 30 ساله: «بهترین همسر دنیا کسی است که نجیب و بااخلاق باشه، نمی گم رویش را آفتاب و مهتاب نبینن، منظورم اینه که زن زندگی باشه، خونه­دار باشه».

اعظم نظری، 45 ساله: «بهترین همسر دنیا؛ یعنی مردی که پول داره و چشم و دل پاکه».

بهترین همسر دنیا هنوز از مادر زاده نشده است. غیر از نظرسنجی ما که بیشتر مصاحبه بود، دکتر منوچهر محسنی هم در این زمینه در یک نظرسنجی علمی نظر مردم را درباره معیارهایشان درباره همسر آینده­شان پرسیده است. بر اساس نتایج این پژوهش، نجابت و خوش­اخلاقی و اصالت خانوادگی، سه اولویت برتر برای زن ها هنگام ازدواج معرفی شده است. مردها بیشتر بر نجابت و زن ها بیشتر بر خوش­اخلاقی مردها تأکید کرده اند و هر دو جنس، به اصالت خانوادگی به یک میزان اهمیت داده اند. جالب اینجاست که به دیگر ویژگی ها مانند تحصیلات بالا، خوش­قیافه بودن، پولدار بودن یا خانه­دار بودن چندان توجه نشده است. درباره مهم ترین ویژگی­های یک مرد نیز خوش­اخلاقی، نجابت و اصالت خانوادگی، سه صفت برتر مطرح شده است. زنان بر نجابت و خوش­اخلاقی و مردان بر اصالت خانوادگی تأکید کرده­اند، چنان­که 1/21 درصد مردان درباره نجابت، 1/31 درصد درباره خوش­اخلاقی و 5/14 درصد درباره اصالت خانوادگی نظر موافق داشتند، در حالی­که این میزان در زنان به ترتیب به 2/23، 6/35 و 8/13 درصد تغییر می یابد. هر دو جنس درباره لزوم نجابت به عنوان ویژگی پسندیده زنان توافق داشتند، ولی نجابت مردان در اولویت دوم قرار می گیرد. از آن گذشته، در حالی­که زنان به نجابت و خوش­اخلاقی مرد توجه بیشتری دارند، مردان اصالت خانوادگی را ویژگی مهم یک مرد می دانند. برای پی بردن به اهمیت این ویژگی ها در زندگی افراد، بخش دیگری از این پژوهش را بررسی می کنیم. نجابت و خوش­اخلاقی به ترتیب 48 درصد و 28درصد، بالاترین میزان موافقت را در میان طلاق گرفته ها جلب کرده است که می توان تجربه تلخ طلاق و دلایل آن را در این گزینش مؤثر دانست. از سوی دیگر افراد مجرد و متأهل، از اصالت خانوادگی به عنوان یک ویژگی برجسته برای زن حمایت کرده­اند . این دو گروه به ترتیب 6/15 و 13 درصد به آن رأی می دهند، در حالی که این میزان در میان طلاق گرفته ها 4 درصد است. بنابر نتایج این پژوهش، معیارهای تربیتی و رفتاری در انتخاب مهم ترین ویژگی زن یا مرد هنگام ازدواج، بالاترین میزان را به خود اختصاص می دهد. پس از آن، معیارهای اجتماعی مانند تحصیلات و خانه­دار بودن، در مرتبه دوم و پولدار بودن و خوش­قیافه بودن کمترین آرا را کسب می کند.

اولین سینی چای (3)

معیارهای انتخاب همسر

برای پایداری لطف و صفا در زندگی مشترک و عمیق تر شدن روابط عاطفی زن و شوهر با گذر زمان، در انتخاب زن به چند ویژگی باید توجه کرد، از جمله:

یکسانی شأن زن با شوهر تا در زندگی تفاهم حاصل آید؛

عفیف بودن زن تا مرد از وفای زن و دوام زندگی مشترک اطمینان خاطر یابد؛

صالح بودن زن تا مرد رفتار زن را متناسب با مصلحت خانواده بیابد؛

با محبت بودن زن تا جذبه عشق آتشین آغاز زندگی تداوم یابد؛

خوش­رویی زن و اخلاق نیکو داشتن تا علاوه بر ژرف شدن روابط عاطفی، زمینه­ساز رشد و تعالی همسر شود؛

شکرگزاری از احسان شوهر تا اعتماد به نفس مرد بیشتر شود و روحیه او برای تلاش تقویت شود؛

حافظ اموال خانواده تا مرد درباره ثمره تلاش خویش امنیت خاطر یابد؛

بخشش و چشم­پوشی از خطای شوهر تا مرد درصدد اصلاح خود برآید؛

در انتخاب شوهر نیز پیشنهاد شده تا به چند صفت توجه شود، از جمله:

هم شأن و همتای زن تا تفاهم در زندگی مشترک، کانون خانواده را گرم و باصفا سازد؛

باتقوا بودن ت زن را در طاعت الهی یاری کند؛

رعایت حریم الهی در روابط با جنس مخالف تا زن از وفای مرد اطمینان یابد؛

خردمندی تا مردانه مدیریت کند؛

خوش­اخلاقی تا همسر خویش را احترام کند و زن از خشونت او در امان باشد.

اولین سینی چای (4)

پاک­دامنی و هم­کفو بودن

پاک­دامنی: الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات

طیبات از بهر که؟ للطیبین

خوب، خوبی را کند جذب از یقین

در هر آن چیزی که تو ناظر شوی

می کند با جنس سیر ای معنوی

در جهان هر چیز، چیزی جذب کرد

گرم را گرمی کشید و سرد سرد

قسم باطل باطلان را می کِشَد

باقیان را می کشند اهل رَشَد

ناریان مر ناریان را جاذبند

نوریان مر نوریان را طالبند

صاف را هم صافیان طالب شوند

درد را هم تیرگان جاذب شوند

زنگ را هم زنگیان باشند یار

روم را با رومیان افتاد کار

مولوی

هم­کفو بودن

آن حکیمی گفت: دیدم در تکی

می­دویدی زاغ با یک لک­لکی

در عجب ماندم بجستم حالشان

تا چه­قدر مشترک یابم نشان

چون شدم نزدیک من حیران و دنگ

خود بدیدم هر دوان بودند لنگ

* * *

کبوتر با کبوتر باز با باز

کند هم جنس با هم جنس پرواز

اولین سینی چای (5) گفتارهای نغز (معیارهای انتخاب همسر)

فاطمه عرب شیبانی

با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود، بهترین دوست شما می شد.

ازدواجی که به خاطر پول به وجود آید، برای پول هم از بین می رود.

اگر از طبقه بالا زن بگیری، به جای خویشاوند ارباب خواهی داشت.

تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن.

دختر عاقل، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد.

داماد زشت و باشخصیت بهتر از داماد خوش­صورت بی لیاقت است.

زوجه خوب به منزله عصای محکمی است که مرد در سنگلاخ حیات می تواند بدان تکیه کند و هنگام بدبختی و فقر، از شفقت و غم­خواری وی تسلی و دلداری یابد.

زنی سعادتمند است که مطیع شوهر باشد.

مردی که به خاطر پول زن، داماد شود به نوکری می رود.[1]

تقوا و پرهیزکاری برای یک دختر برازنده تر از هر جواهری است.[2]

زیبایی زن زینتی است زوال­پذیر، ولی حسن اخلاق او نعمتی است لایزال.[3]

زن خوب فرمانبر پارس کند مرد درویش را پادشا (سعدی)

اگر زن باتقوا و خوش­خلق کدبانوی خانه ای محقر و فقیر باشد، آن خانه را محل آسایش و فضیلت و خوش­بختی می سازد.[4]

زن خوش­زبان و باتقوا، تاجی است بر سر شوهر خویش.[5]

زن عاقل، با شوهر بی پول خوب می سازد.[6]

بعد از یک سال که از ازدواج زن و مرد گذشت، هیچ­کدام به زیبایی صورت هم نمی اندیشند، و بر عکس، هر دو متوجه خلق و رفتار یکدیگر می شوند.[7]

خانه بدون زن عفیف، گورستان است.[8]

لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست.[9]

اولین سینی چای (6)

اشعار نغز (معیارهای انتخاب همسر)

بهین زنان در جهان آن بود

کزو، شوی همواره خندان بود

(فردوسی)

زن پرهیزکار زاینده

مرد را دولتی است پاینده

(مکتبی)

زن خوب و فرمانبر و پارسا

کند مرد درویش را پادشا

(سعدی)

زن که مستور و نیکخو باشد

نیست عیب، ارنه خوبرو باشد

(مکتبی)

زن مستور شمع خانه بود

زن شوخ آفت زمانه بود

(اوحدی)

اولین سینی چای (7)

کتاب­شناسی ازدواج

1. محمدی اشتهاردی، محمد، ازدواج آسان و شیوه همسرداری، مؤسسه انتشارات نبوی، 1376، چاپ ششم، 358 صفحه.

2. افروز، غلا­م­علی، مبانی روان شناختی ازدواج در بستر فرهنگ و ارزش­های اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ، 1380، 172 صفحه.

3. بابازاده، علی­اکبر، مسائل ازدواج و حقوق خانواده، مقدمه: جعفر سبحانی، تهران، بدر، 1370، 376 صفحه.

4. ­پاک­نژاد، سید رضا، ازدواج، انتشارات اخلاق، 1376، 208 صفحه.

5. جعفری، حمید، ازدواج و بهداشت خانواده، بی جا، پاشا، 1379، 184 صفحه.

6. حبیب­نژاد، سید احمد، پیوند آسمانی، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1381، 142 صفحه.

7. حجازی، سید جمال­الدین، ازدواج در نظام آفرینش، شرکت انتشارات میقات، 1370، 228 صفحه.

8. حسینی، مهدی، مشاوره ازدواج و خانواده، تهران، آوای نور، 1377، 29 صفحه.

9. رشیدپور، مجید، مراحل ازدواج در اسلام، تهران، انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، 1376، 94 صفحه.

10. ­شمس­الدین، مهدی، انتخاب همسر و ازدواج، قم، شفق، 1375، 150 صفحه.

11. طیبی، ناهید و معین­الاسلام، مریم، مبانی روان­شناختی خوش­بختی با نگرش دینی، بهشت نیایش، 1382، 175 صفحه.

12. صانعه، صفدر، بهداشت ازدواج از نظر اسلام، مشهد، کتاب­فروشی جعفری، 297 صفحه.

13. صادق کوهستانی، عطیه، جوان و ازدواج، قم، انتشارات نسیم حیات، 1378، 151 صفحه.

14. غضنفری، علی، ازدواج و آداب زناشویی در اسلام، قم، انتشارات لاهیجی، 1380، 224 صفحه.

15. فضل الله، محمدحسین، شیوه همسرداری، ترجمه: لطیف راشدی، انتشارات پیام آزادی، 1373، 126 صفحه.

16. قرچه­داغی، مهدی، راه های ساده برای زندگی سعادتمند، تهران، نشر نخستین، 1380، 145 صفحه.

17. مظاهری، علی­اکبر، جوانان و انتخاب همسر، قم، انتشارات پارسیان، 1376، 260 صفحه.

18. ماجراجو، محسن، نیازها و روابط دختران و پسران، قم، نشر جمال، 1380، 304 صفحه.

19. شفیعی مازندرانی، محمد، راز خوش­بختی (اعجاز ازدواج)، قم، عطرآگین، 1384، 312 صفحه.

پی نوشت:

[1]. رهنمون، صص 49ـ 54.

[2]. همان، ص 390.

[3]. همان، ص 391.

[4] . همان، ص 389.

[5]. همان، ص 395

[6]. همان.

[7]. همان، ص 49.

[8]. همان، ص 50.

[9]. همان، ص 54.

محبت بین همسران


طیبه چراغی

ازدواج، نخستین سنگ بنای خانواده و مناسب ترین راه برای هم­دلی دو جوان به شمار می آید. پیامبر اعظم(ص) درباره اهمیت ازدواج در اسلام فرمود: «هیچ کانونی در اسلام برپا نشده که نزد خداوند از کانون ازدواج محبوب تر باشد».[1]

ازدواج از دیدگاه قرآنی­ پدید­آورنده مطمئن ترین و آرام­بخش ترین رابطه ها و آغازگر زندگی سراسر عشق و ایثار است. از نشانه های قدرت خداوند این است که برای انسان ها از نوع خود آنها، همسرانی آفرید تا در کنار آنان، به آرامش برسند و میان آنها الفت و دوستی قرار داد.[2] محبت و رحمت الهی، جاذبه ای معنوی ـ مادی میان زن و مرد ایجاد می کند که آنها را به آرامش می رساند.[3]

شکلک های محدثه

محبت بین همسران

طیبه چراغی

ازدواج، نخستین سنگ بنای خانواده و مناسب ترین راه برای هم­دلی دو جوان به شمار می آید. پیامبر اعظم(ص) درباره اهمیت ازدواج در اسلام فرمود: «هیچ کانونی در اسلام برپا نشده که نزد خداوند از کانون ازدواج محبوب تر باشد».[1]

ازدواج از دیدگاه قرآنی­ پدید­آورنده مطمئن ترین و آرام­بخش ترین رابطه ها و آغازگر زندگی سراسر عشق و ایثار است. از نشانه های قدرت خداوند این است که برای انسان ها از نوع خود آنها، همسرانی آفرید تا در کنار آنان، به آرامش برسند و میان آنها الفت و دوستی قرار داد.[2] محبت و رحمت الهی، جاذبه ای معنوی ـ مادی میان زن و مرد ایجاد می کند که آنها را به آرامش می رساند.[3]

امام رضا(ع) درباره منفعت همسر شایسته می فرماید:

هیچ منفعتی بهتر از همسر شایسته نیست؛ همسری که انسان با دیدن او شاد شود و در موقع نبود مرد، نگه­دار ناموس و مالش باشد.[4]

آیین همدلی (2)راه­های تقویت محبت بین همسران

فاطمه عرب شیبانی

بسیاری از دختران و پسران جوان که در آستانه ازدواج هستند، راه و رسم همسرداری و همسرگزینی را نمی دانند و این، وظیفه بزرگ­ترهای خانواده است که الگوها و نمونه های موفق را به آنها معرفی و راه رسم زندگی را برایشان بازگو کنند. بعضی نکته ها که همسران جوان باید به آنها توجه داشته باشند تا زندگی­شان از آغاز تا پایان شیرین بماند، در قالب راه­های قابل انجام ارائه شده است:

راه اول: صدا زدن

زن و شوهر باید همسر خود را به نامی صدا کنند که او بیشتر دوست دارد؛ چه اسم کوچک باشد یا نام خانوادگی یا لقبی مذهبی و اجتماعی، بهتر است زن و شوهر یکدیگر را با پیشوند و پسوندهای محبت­آمیز صدا بزنند تا علاقه خود را به یکدیگر نشان دهند.

راه دوم: سلام کردن

سلام کردن، انس و الفت می آفریند. شوهر هنگام ورود به منزل و زن هرگاه از خواب برمی خیزد، باید به همسرش سلام کند و بهتر است در سلام کردن، هر یک بر دیگری پیشی گیرند.

سلام باید با صدای بلند و آشکارا باشد، نه آهسته و نهان. سلام باید ­محبت­آمیز باشد و پاسخ آن پرمهرتر! به تعبیر قرآن کریم: «هرگاه کسی شما را سلام کرد، آن را به بهتر از آن یا مانند آن پاسخ دهید».[5]

زن و شوهر حتی در هنگام کدورت و اختلاف نیز باید به هم سلام کنند. برای مثال، زن یا شوهر به همسرش که با او کدورت دارد، بگوید: به خاطر فلان مسئله از تو دلخورم، با این حال به تو سلام می کنم؛ چون می خواهم از شیطان اطاعت نکنم و از هوای نفس شکست نخورم.

راه سوم: پیشباز و بدرقه رفتن

زن هنگام بیرون رفتن شوهر از خانه، او را بدرقه کند و چند قدمی پشت سرش برود و شوهر را به خدا بسپارد. هنگام وارد شدن نیز به استقبالش برود و پس از سلام، خسته نباشید به او بگوید و اگر مرد چیزی برای خانه خریده است، از او تحویل بگیرد و تشکر کند.

راه چهارم: خداحافظی

خداحافظی نیز مانند سلام، محبت و الفت می آفریند. زن و شوهر هنگام خروج از خانه نباید این کلمه کوچک را فراموش کنند. گفتن این کلمه، چشم همسر را روشن و دلش را گرم می کند و احساسات او را پرشور نگه می دارد.

راه پنجم: انتخاب غذا

اگر زن و شوهر در تعیین غذایی که می خواهند بخورند، اختلاف سلیقه پیدا کردند، دین اسلام به شوهر پیشنهاد می دهد همان غذایی را بخورد که همسرش مایل است. پیامبر فرمود: «مؤمن مطابق میل خانواده اش غذا می خورد و منافق، خانواده اش به میل او غذا می خورند».[6]

پس چه زیباست که زن صبح پیش از رفتن شوهر از خانه نظر او را درباره غذایی که دوست دارد بپرسد تا آن غذا را برایش تهیه کند و شوهر هم این انتخاب را به ذوق و سلیقه زن واگذار کند.

راه ششم: سخن محبت آمیز

زن و شوهر باید با جمله های مؤدبانه و محبت­آمیز با یکدیگر سخن گویند و مهم تر از کلمات و واژه ها، آهنگ صدا و حالت چهره است. صدای نرم، محبت می آفریند و صدای کلفت و خشن، دل­تنگی و نفرت می آورد، چنان­که ترشرویی و اخم هنگام سخن گفتن، همسر را دلسرد و افسرده می کند و لب خندان و چهره شاد، وی را خشنود و امیدوار می سازد. زن و شوهر باید توجه داشته باشند که ابراز محبت فقط برای چند روز نخست ازدواج نیست، بلکه زندگی مشترک همچون نهالی است که باگذشت زمان به درختی تناور تبدیل می شود و نیاز بیشتری به آبیاری دارد.

همسران باید در برابر کلمات تند و خشن که از همسر خود می شنوند، متانت و بردباری نشان دهند و نزاع را به فراح تبدیل کنند.

گفتن کلمه چشم در برابر تقاضای همسر، در ایجاد محبت معجزه می کند. اگر شما تکبر دارید یا می ترسید با گفتن این کلمه از شخصیتتان کم شود، آن را به صورت طنز بگویید.

زیبا سخن بگویید تا پاسخ زیبا بشنوید.

راه هفتم: آراستگی و پاکیزگی شوهر

نظافت، از اصول اسلام و از واجبات دین و زندگی است، چنان­که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «تا می توانید پاکیزه باشید؛ زیرا خداوند اسلام را بر پاکیزگی بنیان نهاده و جز پاکیزگان کسی به بهشت نمی رود».[7]

برخی مردان به خاطر اشتغال به حرفه و کار، به نظافت اهمیت کمتری می دهند که این کار روا نیست. زنان دوست دارند همسرانشان همواره پاکیزه و آراسته باشند. آراستگی همیشه از زن خواسته می شود، در حالی که این امر درباره مردان نیز ضرورت دارد.

راه هشتم: کمک مرد به زن در کار خانه

یک رنگی و صمیمیت میان زن و شوهر بسیار عمیق­تر، بادوام تر و زیباتر از دوستی میان دو رفیق است. بنابراین، شوهر باید تا حد توان به همسرش در انجام کارهای خانه، به ویژه کارهای سخت و سنگین کمک کند.

لذت زندگی در این است که مرد بدون تقاضای زن در امور خانه به او کمک کند، از او تشکر کند و به او خدا قوت بگوید.

راه نهم: احترام به زن

زن هنگام ازدواج همچون مهمانی عزیز است و در طول زندگی مشترک به دلیل اداره امور داخلی زندگی، شریک صاحب­خانه و مدیر و سرپرست داخلی خانه و پس از بچه­دار شدن، مادر خانواده و مادر اجتماع است. بنابر این، احترام او لازم است.

امام صادق(ع) فرمود: «هر کس زنی بگیرد، باید احترامش کند».[8]

راه دهم: نداشتن تعصب بی جا به زن

بدگمانی بی جا به همسر و سخت­گیری های غیر منطقی بر او، برخلاف آموزه های دین است؛ چرا که چنین رفتارهایی زن سالم را به سوی آلودگی می برد. در واقع روحیه انسان چنین است که در برابر فشار واکنش نشان می دهد و شانه خالی می کند. بنابر این، مردان باید از غیرت ورزی های­ نابه­جا بپرهیزند.

آیین همدلی (3)

محبت همسران (زیرنویس)

فاطمه عرب شیبانی

بانوی مهربان، شوهرش را برای همیشه تصاحب می کند.

گاه از یک تبسم، همچو لبخند آفتاب، دنیایی روشن می شود.

کلیدی که [قفل] همه دشواری ها را در زندگی خواهد گشود، محبت است. (مثل ایرانی)

محبت در ازدواج از احترام پدید می آید.[9]

بهترین نگهبان سعادت در یک خانواده، عشق زن و شوهر به یکدیگر است.[10]

زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند، در کلبه خرابه هم [با یکدیگر] زندگی می کنند.[11] (مثل آلمانی)

آیین همدلی (4)

بزرگ مثل مادر

معصومه اسماعیلی

کوه می خواست رسالت تو را بر عهده گیرد، ولی سنگین تر از توانش بود.

دریا خواست جای تو امضا کند، تعهد دهد و مسئول شود، اما نشد. یک لحظه دستش لرزید، قلم افتاد و اعتراف کرد که این رسالت سنگین است؛ سنگین تر از طاقت او.

تو مادری، همان که خداوند در شکرگذاری او را در کنار خود جای داد و فرمود:

«ان اشکر لی و لوالدیک؛ شکرگزار من و پدر و مادرت باش». (لقمان: 14)

چین های صورت تو مثل آسمان بزرگ و بلند مرتبه اند. داستانی از تجربه های گذشته. دلت می خواهد دوباره به گذشته برگردی؟ نه ... چراکه هر چیزی برای اولین بار دوست داشتنی تر است و از همه دوست داشتنی­تر، نخستین باری بود که تو مادر شدی و نیز شیرین­تر، هنگامی­ که مادر خوانده شده­ای.

خداوند درباره تو فرموده است:

«اگر یکی از آنها یا هر دو در کنار تو به سالخوردگی رسیدند، به آنها حتی «اوف» نگو و به آنها پرخاش نکن و با آنها سخنی شایسته بگوی». (احقاف: 15)

آیین همدلی (5)

سایبان خانه ام هستی پدر

الهام رضایی

نزدیک خانه که رسید، سعی کرد تمام ماجراهایی را که آن روز برایش اتفاق افتاده بود، فراموش کند. ماجرای توبیخ رئیس اداره، مخالفت با وامی که از مدت ها پیش منتظرش بود و دیگر مسائلی که رسیدن به در خانه، فرصت فکر کردن به آنها را از او گرفت. وارد خانه که شد، با شنیدن صدای بچه ها، جانی تازه گرفت. آرزو داشت در ساعت های باقی­مانده از آن روز، اوقات خوشی را کنار همسر و فرزندانش سپری کند.

ولی همسرش از شیطنت بچه ها به ستوه آمده بود. به محض دیدن او، زبان به گله و شکایت گشود و از سوی دیگر، بچه ها در حالی که کارهایشان را توجیه می کردند، با خواسته های کوچک و بزرگشان به استقبالش آمدند. هم خسته بود و هم درمانده از برآوردن انتظاراتی که برخی از آنها غیر ممکن به نظر می رسیدند. احساس می کرد تنها سهمش از پدر بودن، برآوردن همین نیازها و خواسته هاست و تنها در این صورت، وجود و اقتدارش به اثبات می رسد. شاید به همین دلیل بود که همیشه آرزو می کرد به لطف خداوند و با تلاش بیشتر، هیچ گاه شرمنده همسر و فرزندانش نشود.

ولی آیا وجود یک پدر، تنها با برآوردن نیازها و آرزوهای خانواده معنا می یابد؟!

اگر چنین است، پس چرا فرزند انی که در کمال بی نیازی و رفاه زندگی می کنند، ولی از داشتن نعمت پدر محرومند، احساس کمبود می کنند. شاید برخی کم­لطفی های خانواده ها، پدران را به چنین تصوری واداشته است. پدران همواره نماد استقامت و بردباری اند و اگر حضور مادر، گرما و روشنی­بخش خانه است، بی شک پدر نیز به منزله پایه­گذار خانه و سایبان آن است. اینک ، به درد دل برخی از این عزیزان می پردازیم.

آقای زاهدی 60 ساله و پدر سه فرزند است که به گفته خودش، با شغل کارگری آنها را به سر و سامان رسانده است. او درباره جایگاه خود به عنوان پدر خانواده می گوید: «خوش­بختانه فرزندانم ارزش زحماتی را که در طول سال ها برای به سعادت رساندنشان تحمل کرده ام، می دانند و همین برای من کافی است که می بینم آنها به خواسته هایشان رسیده اند.

زاهدی می افزاید: پدر و مادر به یک اندازه فرزندانشان را دوست دارند، اما از آنجا که پدر خانواده یک مرد است، نمی تواند همانند مادر به فرزندانش ابراز محبت کند. شاید به همین دلیل، بچه ها فکر می کنند پدرشان به آنها بی توجه است، در صورتی که تمام همّ و غم یک پدر تأمین نیازهای خانواده و دیدن رضایت و خوشحالی آنهاست».

وی در مقام یک پدر، از فرزندانش انتظار دارد با محبت و توجه بیشتر، او را به زندگی دلگرم سازند و در این برهه زمانی که پیر و فرسوده شده است، بیشتر در کنارش باشند.

آقای نورزاد هم پدری است که اعتقاد دارد به پدران آن­قدر که باید توجه نمی شود.

وی می گوید: «حتی در روزی که نام پدر را بر آن نهاده اند تا قدر و منزلت پدران بیشتر مطرح شود، از بسیاری از پدران تقدیر نمی شود و حتی در حسرت شنیدن یک کلام خسته نباشید می مانند، در حالی که زندگی امروزی سبب شده سطح توقع بچه ها بالا برود و به همین نسبت، وظایف پدران سنگین تر شود. همین تأمین خواسته ها و ایجاد رفاه برای خانواده، گاه ما پدران را از همسر و فرزندانمان دور می کند».

نورزاد آرزو می کند، کاش افراد خانواده می توانستند همانند گذشته بیشتر در کنار هم باشند و رابطه پدر و فرزندی که این روز ها بیشتر جنبه دوستی یافته است، سبب از بین رفتن حرمت ها یا نادیده گرفتن حقوق یکدیگر نشود و رفته­رفته بی مهری ها جای صمیمیت را نگیرد.

آقای عسگرپور بهترین هدیه را برای یک پدر، دیدن کام­یابی و سعادت فرزندانش می داند.

وی معتقد است اینکه مراسم روز مادر هر ساله با شکوه تر برگزار می شود یا فرزندان از مادر ها بیشتر قدردانی می کنند، امر محسوسی است، ولی این مسئله به معنای بی توجهی فرزندان به پدرانشان نیست، بلکه یک زن و مادر به دلیل شرایط ویژه و روحیه حساسی که دارد، نیازمند توجه بیشتری است، در حالی که یک مرد همواره نماد قدرت و استقامت بوده و شاید همین مسئله سبب شده که فرزندان تصور کنند پدران، چندان نیازمند محبت و توجه آنها نیستند. این یک پندار اشتباه است؛ چون هر کس در هر مقام و شرایطی به محبت، آن هم محبت خانواده نیاز دارد و هیچ­چیز نمی تواند این کمبود را جبران کند.

نظر سه پدر را دانستیم. گلایه های کوه های استقامت و بردباری، از بی مهری هایی که برای ما امری دور از ذهن بود، ولی درددل این عزیزان در مقام پدر، هشداری است تا بدانیم که عشق و مهرورزی اساس زندگی است و همه ما در نظام مقدس خانواده از این عنصر مهم به یک اندازه سهم می بریم و اگر مأمنی به نام خانه ما را به هم پیوند داده، این خانه را سایبانی است به نام پدر.

آیین همدلی (6)

بی­بی­ تمام زندگی من

زینب گلاب بخش

دستش در جیب شلوارش می چرخید. انگار دنبال چیزی می گشت. چشمانش ریز شد و دستش بی حرکت. نفسی از تأسف کشید و نیروی پاهایش را جمع کرد و به راه افتاد. قدم هایش را می شمرد تا خستگی از یادش برود. آن­قدر شمرد که از نفس افتاد و سکوت را ترجیح داد.

نزدیک خانه بود. صدای بلبلی که نمی دانست در این هوای سرد چه کند، او را به شعف آورد و انرژی جدیدی به او بخشید. حرکتش را تندتر کرد. این چندمین باری بود که مجبور بود راه خانه تا مدرسه و مدرسه تا خانه را پیاده برود. از وقتی به یاد داشت، با سیلی گونه هایش را سرخ نگه داشته بود تا کسی نفهمد رنگ رویش زرد است. افکارش را بر صدای زیبای بلبل متمرکز کرد تا دلیل پیاده رفتنش را فراموش کند. یک ماشین زانتیا از کنارش رد شد. از حضور این ماشین در این محله تعجب کرد!

در اتاق را باز کرد. به بی بی که زیر کرسی، به کمک عینک ته استکانی اش داشت قرآن می خواند سلام کرد و لبخندی زد. پیرزن خوشحال از آمدنش جواب سلامش را داد و گفت: باز هم پیاده آمدی؟ چه می توانست بگوید؟ لبخندی زد و گفت: پاهایم قوی می شود. پیرزن آهی از عمق جان کشید. برای فرار از نگاه اشک­آلود بی بی، به اتاق نم­زده خود رفت. دفتر را باز کرد و شروع به نوشتن کرد: «خداوند بلبل را آفرید و صدای خوش برای او قرار داد و... .» مطلبش که تمام شد، ورق را تا کرد و آن را در کیفش گذاشت.

روز بعد سردبیر داشت همان ورق را می خواند. سطر آخر که تمام شد، لبخندی زد و گفت: جوان! آدرس و تلفنت را بده، خودم تماس می گیرم. با ناامیدی تلفن همسایه را داد و خداحافظی کرد و راهی منزل شد. به همسایه سپرد که گوشی دستشان باشد، اما هیچ خبری نبود.

صدای زنگ در، پسر را به تلاطم انداخت.

ـ جناب آقای مشتاق؟

ـ بله بفرمایید!

من از دفتر نشریه مزاحمتان می شوم. سردبیر نشریه آقای معلمی فرمودند ، این پاکت را بابت مطلبتان تقدیم کنم و فردا منتظر شما هستند.

تشکر کرد و به اتاق برگشت، پاکت را به بی بی داد تا آن را متبرک کند. بی بی بسم الله گفت و بازش کرد. داخلش یک چک­پول بیست هزار تومانی بود به عنوان ودیعه و نامه ای برای دعوت به همکاری و بستن قرارداد. ماجرا را برای بی بی گفت. بی بی با لحن معروف همه مادربزرگ ها تشویقش کرد. جای پدر و مادر شهیدش خالی بود. با افتخار و غرور گفت: بی بی، آن نسخه دکتر را بده تا بروم داروهایت را بگیرم. بی بی با اکراه نسخه را داد. می گفت : این پول را برای خودت خرج کن، نه من که چراغ عمرم فقط چند صباحی روشن است. بلبل صدایش را قاطی صدای بی بی کرده بود.

دستش در جیب شلوارش می چرخید . این بار حرکت دستش کند شد. لبخندی بر لبانش غنچه کرد. اسکناسی از جیبش بیرون آورد و به پیرزنی که گوشه خیابان نشسته بود، داد. پیرزن برایش دعای خیر کرد.

او باز هم پیاده می رفت، ولی خوشحال­تر بود و قوت پاهایش بیشتر؛ چرا که همان پول ناچیزش را صدقه داده بود و دعای خیری را توشه راه خود کرده بود. قدم هایش شمرده تر و باشکوه تر از قبل بود. او می دانست این راه ادامه خواهد داشت. پس توکلی تازه بر معبودش کرد و سپاسی دیگر روانه درگاهش؛ زیرا به او لیاقت داده بود تا به پیرزنی که بارها و بارها دست خالی اش را جلویش دراز کرده بود، کمک کند. هیچ­وقت فکر نمی کرد که دست او دست خالی کسی را پر کند، ولی حالا دستش در دست خدا بود.

آیین همدلی (7)

نامه ای به مادر

علی باباجانی

مامان جان سلام! شما وقتی این نامه را می خوانی که خسته و کوفته از سر کار آمدی و می خواهی بروی کمی شام بخوری و بعد بخوابی. من امروز تلاش کردم که بچه خوبی باشم؛ چون امروز با روزهای دیگر فرق دارد. دوست دارم تا موقع آمدن شما از سر کار بیدار باشم، ولی چه کنم که خوابم می آید. امروز خیلی کارها کردم که خوشت بیاید؛ چون به ما گفته اند که امروز باید مادر را ناراحت نکنیم و به او کمک کنیم. من هم به خاطر روز مادر برای شما خیلی کار کردم.

اول از همه ظرف ها را شستم. البته لطفاً به سطل آشغال نگاه نکنید. خب اولین بار است که ظرف شستم و اگر دو ـ سه تایی ظرف شکسته باشد، عادی است و عیبی ندارد.

دوم اینکه همه اتاق ها را جارو کشیدم، از آشپزخانه گرفته تا حیاط. تازه، با جاروبرقی پشت بام را هم جارو زدم! لطفاً وقتی پدر از مأموریت آمد، به او بگو که جاروبرقی را به تعمیرگاه ببرد. آخر نمی دانستم اگر این همه از جاروبرقی کار بکشی، خراب می شود.

مامان جان! وقتی به اتاق پذیرایی رفتی و فرش اتاق را ندیدی، تعجب نکن! یک دفعه نترسی و فکر نکنی که دزد آن را برده، نه، امروز ظهر کاسه آب­گوشت را بردم اتاق پذیرایی تا ناهار بخورم و از خودم پذیرایی کنم، اما نمی دانم چه شد که کاسه آب­گوشت از دستم افتاد و فرش را کثیف کرد. به همین خاطر فرش را بردم حیاط و می خواستم آن را داخل ماشین لباسشویی بیندازم و بشویم، اما جا نشد. مجبور شدم آن را با دست بشویم. فقط نتوانستم آن را به پشت بام ببرم و آویزان کنم. بعدش هم چون اتاق پذیرایی فرش نداشت که بنشینم، تلویزیون را از اتاق پذیرایی به آشپزخانه بردم تا دیگر آنجا کثیف نشود، ولی نمی دانم چرا تلویزیون همه اش برفک نشان داد.

امروز به گدا هم کمک کردم. اول صبح در زدند. وقتی رفتم دم در، دیدم گداست. خب پول که نداشتم. آمدم ببینم توی خانه چی هست تا برای گدا ببرم. همه اتاق ها را گشتم تا اینکه داخل اتاق پدر روی میز کارش یک کادو دیدم. آن را برداشتم و به گدا دادم. گدا خوشحال شد. با خوشحالی کادو را باز کرد. یک چرخ گوشت بود. روی چرخ گوشت یک پاکت نامه بود که روی آن نوشته شده بود: «برای همسر عزیزم».

گدا ذوق­زده شد و مرا بوسید. بعد گفت: « این نامه به درد نمی خورد، ولی این چرخ­گوشت را برای زنم هدیه می برم تا خوشحال شود. تازه گدا یک پنجاه تومانی هم به من داد تا بروم پفک بخرم. مادر جان من آن نامه را روی اجاق گاز گذاشتم. فکر می کنم پدر برای شما نوشته. خب مادر، خیلی خسته ام، می خواهم بخوابم. قبل از خواب، روز مادر را به شما تبریک می گویم. لطفاً از این به بعد زودتر به خانه بیا تا شما را بیشتر ببینم. این هم هدیه من به شما؛ یک ساعت ­زنگ­دار که اول صبح همه با هم بیدار شویم و ورزش کنیم و صبحانه بخوریم و شما به سر کار بروید و من در خانه تنها بمانم و باز هم کمک کنم. اگر می شود، پول ساعت را هم به حسین آقا ساعت­ساز بدهید. روزت مبارک!

آیین همدلی (8)

مادر

علی باباجانی

مادرم، سایه ات امن و آرام

دست هایت پر از طعم گیلاس

تو سراسر نشان بهاری

سبز و بی ادعا، غرق احساس

مادرم، روشنی دلم را

از چراغ نگاه تو دارم

با دعای تو، شب می توانم

در دلم آفتابی بکارم

مادر ای آشنای قدیمی

ای قدیمی ترین رازدارم

هستی ام را، دل کوچکم را

من به دستان تو می سپارم

بهتر از این چه می خواهی ای گل

ای فرشته که جایت بهشت است

آسمانی پر از باغ هستی

مادرم، زیر پایت بهشت است

پی نوشت:

[1]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 هـ . ق، ج 100، ص 222.

[2]. نک: روم: 21.

[3]. نک: عبدالله جوادی آملی، زن در آیینه جمال و جلال، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1371، صص 39 و 40.

[4]. شیخ حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، قم آل­البیت، 1412 هـ . ق، ج 20، ص 39.

[5]. نک: نساء: 86.

[6]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 250.

[7]. نهج الفصاحه، ص 72، رقم 237.

[8]. بحارالانوار، ج 103، ص 224، ح 3.

[9]. رهنمون، صص 674ـ676.

[10]. همان، ص 50.

[11]. همان، ص 53.

1
2
3